مهدي جان كجايي

                                                                           شعر از شجاعي رها

دنيا همه پرز كـــــــــــــــــــــــين شد كجايي      مخلوق همه كــــــــفر دين شد كجــــــــــــايي

خون جاي آب و آب هـــــــــــــــم بجاي خون     حـــــــــقايق دين همه فرش زمين شد كجايي

اگر حق خواه عدالــــتي تو اي موعــــــــــود      بيا كه مظلومان همه غمــــــــگين شد كجايي

بيا كه هم زمين و هم آن سما تشنه است     كه حق و عدالت همه فرش زمين شد كجايي

بيا تو اي مهـــــدي اي موعـــود كه چشمها      در انتظار "نور" همه اشـــــــــكين شد كجايي

بيا كه گرد كين ز قلــــــــوب پاك شود، جانا      دل ها همه پر ز غــــــــــــــبار كين شد كجايي

يك سخن از مسئولين ماهنامه شيرين، خطاب به حامد كرزي

   گذشته تاريخي براي هزاره ها خوشايند نبوده؛ چون در دوره عبدالرحمن اين قوم در معرض فروش و حتي نسل كوشي قرار گرفته بودند، كه آنروز هم بر اين مردم سپري شد. هزاره ها در افغانستان در هر دوره ضربه ي شديد از طرف برادران پشتون خورده است. در دوره عبدالرحمن چه شد؟ در دوره امارت ملا محمد عمر چه شد؟ و حال در حق اين مردم چه ميشود؟! ديروز به بهانه ي جنگ در افغانستان، اين مردم تباه ميشدند؛ اما امروز بخواطرچه تلف ميشوند؟ براي ما، مضحك است كه در قرن 21 در افغانستان كوچي و كوچي گري شهرت پيدا ميكند؛ اما در ديگر كشور هاي دنيا معلومات عصري يعني ( I.T) شهرت پيدا كرده است. واقعا نگران كننده است كه تاكي افغانستان، گورستان خواهد بود! اگر در اين ميان هزاره ها در آتش ميسوزد ديگر اقوام نيز در حرارت آن گرم ميشوند. وقتيكه يك شخص دامن وسيع پيدا كرد بايد ذهن باز پيدا كند؛ چون بتواند به همه درد و رنجهاي مردم درون يك كشور بدون در نظر گرفتن قوم، قبيله، عشيره و طايفه رسيده گي كند. در سالهاي 1388 و 1389 در بهسود، كوچيها چه كردند؟ و فرمان جناب حامد كرزي به معاون دومش آقاي خليلي چه بود؟ و امسال باز هم چرا كوچيها در بهسود وناهور بر سر مردم حمله كرده، خانه ها را به آتش كشيده و مردم بي دفاع را تير باران كردند. نميدانيم كه باز كدام پاليسي، نسبت برسر هزاره ها بازي ميشود؟! نام عبدالرحمن و امثال آن براي هزاره ها نا خوشايند است؛ اما جناب حامد كرزي شما كاري را نكن كه ... ! در حدود ده سال از دوره  موقت، دوره اول و دوم رياست شما ميگذرد، باز هم براي اين مردم اميدواري براي امنيت و آرامش نيست؛ چون تا حال سال به سال وضعيت امنيتي در درون كشور بدتر شده رفته. اگر آينده ي اين كشور چنين باشد ديگر نياز نيست كه ما به افغانستان واحد بيانديشيم؛ چون تا حال كسي پيدا نشده كه افغانستان قبرستان را به يك افغانستان گلستان تبديل كند. پس نظر ما اين است، كه افغانستان تجزيه گردد. چون از وقتيكه نام خراسان و آرياناي قديم، مبدل به افغانستان شده اغلبا در اين كشور آشوب بوده! آيا مردم اين كشور بايد چند نسل، در بين خون بي غلطند؟

اسلام وعدالت

بسم الله "ياوري"

در فراز و نشيب هاي زندگي، اسمي خوشايندتر از عدل، ما را به خود متوجه نكرد؛ مانند: عدل، صلح، ديموكراسي  و بدين قسم الفاظ ديگر كه مساوات، برادري و برابري را ميرساند اين الفاظ و اين واژه هاي زيبا در ظاهر خيلي زيبا و محور توجه اذهان عمومي ميباشد؛ اما كجاست اين عدل و آزادي،و در كدام قشر از جامعه يافت ميشود؛ ميگويند: در اسلام و در مكتب اسلام، اينكه عدل و عدالت درمكتب اسلام وجود دارد پس چرا عده از هاديان، مناديان، مسئولان و عده ي از جاخورده گان سياسي واجتماعي بي خبر اند و اين دليل، بر كوچكي اسلام نميگردد، عظمت اسلام پا بر جاست شايد آنان از نام اسلام استفاده سؤ كردند علت در قوانين و فرامين اسلام وجود ندارد؛ بلكه عيب در مسلماني ماست ثروتمندان در اوج شكوه و عزت ظاهري قرار دارند. فقراء در نهايت انزوا و فراموشي،‌قوانين اسلامي در غرب تطبيق و مورد استفاده قرار ميگيرند؛ ولي در جوامع و حكومت هاي اسلامي به جز از اشعار ميان خالي چيزي به چشم نميخورند ظوابط بر روابط و ماديات بر معنويات حاكم است. خواننده گرامي با آنكه اسلام و عدالتش زير پا گرديده است شمايان بخواطر اسلام و بزرگي اش دست بر نداريد و موجي عظيمي از حق گويي و حق خواهي و پرچم حق گرايي را در اقصي نقاط سرزمين هاي اسلامي بايستي به اهتزار در آورد. تعديلات د رتقسيمات ادارات دولتي وجود ندارد كه نمونه اش آشكار است من جمله ميتوان از ولايت نشدن بهسود، جاغوري و مالستان، با مساحت بزرگي جغرافيايي و دارا بودن جمعيت و نفوس بيشتر از بعضي ولايات نام برد كه اميد است اين بار دولت مردان و مسئولان ذي صلاح بخواطر تحقق حقوق حقه اين ملت بعد از ساليان متمادي بر اجراي عدالت توجه مبذول بنمايند. (ادامه دارد)

نگاهي به وضع كنوني كشور

ضامن علي "حسيني"

    افغانستان كنوني كشوري است كه از زير آوار و فروريخته هاي سقف و ديوار آن كه از لحاظ فزيكي و معنوي به خاك نشسته، بر خاسته است. در اين كشور بيش از دو دهه جنگ و مداخلات خارجي وجود داشته و اين جنگ خانمانسوز تمام بنياد هاي اقتصادي، علمي و فرهنگي ما را خراب كرده كه در دوره امارت طالبان اقدام ناروايي بنام دين مقدس اسلام و شريعت اسلامي انجام شد كه با اصول دين الهي و انساني و مبتني عدالت اجتماعي را نفي كرده بودند. طالبان به نسل كشي و تصفيه نژادي آغاز نموده بودند و تا حدي هم انجام دادند. فرهنگ ستيزانه آنان بر ضد زن يعني مادر و نقش سازنده و مقام والاي انساني وي در خانواده و جامعه مشهور عالم گرديده است. اين نقطه مايه شرم ساري آنان است. بر گرداندن افغانستان به جايگاه شايسته آن مستلزم اقدامات جدي و گسترده در زمينه هاي توسعه و اصلاحات اجتماعي افزون بر باز سازي و پيشرفت اقتصادي است. به اين منظور بايد همه مردم از آزاديهاي مدني، انساني و شهروندي بر خوردار گردند، در عمل اثرات رعايت حقوق بشر را احساس نمايند دموكراسي و عدالت اجتماعي، حاكميت قانون و نظام اجتماعي در كشور تحقق يابد. در يك جامعه مدني و دموكراسي نبايد انساني بر انساني ديگر و گروهي و يا قومي بر گروه و قوم ديگر احساس برتري كنند. براي اين مقصد بايد ستم و استبداد، ظلم و بيدادگري، نا برابري و تبعيض و تشدد و خشونت از جامعه و كشور ما ريشه كن گردد. براي از ميان برداشتن همه ي اين ناهنجاريها، بايد سطح آگاهي اجتماعي مردم ارتقاء يابد و اين امر به ايجاد سيستم مؤثر و تجربه شده و سيستم تعليم و تربيه، صحت عامه و درمجموع معارف و مطبوعات، فرهنگ و هنر، خدمات اجتماعي و مؤسسات مدني كه دچار كمبودات و كاستيهاي فراوان اند كه نياز به باز نگري و اصلاحات جدي دارند. از كشت وقاچاق مواد مخدر نه تنها كاسته نشده است ؛ بلكه در توليد آن افزايش زيادي به عمل آمده است، براي جامعه ما، مايه شرمساري است كه افغانستان در ميان كشور هاي توليد كننده مواد مخدر بيش از 90 فيصد مواد مخدر جهان را توليد ميكند. تمام تدابير وا اقداماتي كه تا كنون براي جلوگيري از كشت، توليد و قاچاق مواد مخدر اتخاذ گريده است، بي نتيجه مانده و مافياي مواد مخدر بگونه روز افزون نيرومند تر و به خطر جدي براي امنيت كشور مبدل ميشوند. تسريع صلح و امنيت كه براي هر كشوري موضوع كليدي و اساسي است ولي در شرايط موجود افغانستان اين امر از اهميت ويژه برخوردار ميباشد؛ زيرا از يكسو صرف در شرايط صلح و امنيت تحقق اصلاح اجتماعي، باز سازي و پيشرفت اقتصادي امكان پذير ميگردد. و از سوي ديگر اين ضرورت مهم در بخشهاي زيادي از كشور در معرض خطر گوناگون قرار گرفته است. آنچه در رابطه به جهت مثبت و نواقص كار تذكر به عمل آمد صرف اشارتي است كه نماينگر اوضاع كنوني كشور است لازم است كه به منظور اصلاح و بهبود اوضاع سياسي و اقتصادي كشور بر پايه يك برنامه كاري واقع بينانه تدابيرو اقدام قاطع اتخاذ گردد.

پـدر

نوسنده: فوزيه " فروتن"

    پروردگار را حقي را كه شايسته پدرم باشد، به قلب من بياموز كه تا بدانم كه در حق پدر چه بايد كرد. تا آنچه شايسته و بايسته آن دانم در حق شان  به جاي آورم . چنان كن كه هيبت مقام پدر در چشم من هم چون هيبت پادشاهان راست كار جلوه كند. پروردگار را اطاعت پدر را در ديده من از بستر خواب، دل پذيرتربنمايان و رنجي را كه بخاطر ايشان ميبرم در كام من از شربت گوارا بكام تشنگان گوارا تر گردان تا خواست آن را بر خواست خود مقدم داشته و همواره هوس خود را در راه رضاي شان فدا كنم . چنان كن كه حق شان هميشه در من عظيم جلوه كند. هر چند كه كوچك باشد و خوبيهاي آن در نظرم بسيار بيشمار آيد. هر چند كه آن قهر باشد؛ اخلاقم را در كنار شان نرم ساز و قلب مرا از مهر شان انباشته دار و توفيقم عنايت كن كه در طول عمر با آن مدارا و مهرباني نمايم. پدرم در راه تربيت من سعي به كار برده است كه مرا از كودكي به بزرگي رسانده است و نگاهم داشته است. از آسيب و حوادث دورم گرفته است. همان گونه كه در راه آموزش و پرورش من رنج ديده است و از دست من آزار كشيده است. زيرا حق اين بزرگوار بر گردن من آن قدر سنگين است و آن قدر بر من حق دارد و در باره من محبت و احسان كرده است كه من در برابر شان شرم سارم . و من كوچكتر از آنم كه بتوانم حق ايشان را ادا نمايم . اين انسان مهربان عمر عزيز شان را در راه تربيت من به سر رسانده است و به رعايت و عنايت من رنج ها برده است. تمام رنج هاي زندگي را خود به دوش گرفته تا بر من زندگي آسان بگذرد و خويشتن را به رنج انداخته است تا من در آسايش باشم.  

پروردگارا بر من توفيق ده تا هميشه خادم پدرم بوده و حق شان را اداء نمايم.

آنكــــس كه مرا مونس جان بود، پـــدر بود         

آن كس كه مـــــرا روح روان بود، پــدر بود

آنكس كه اگر شمــــــع تنم سوختي از تب        

پروانه صفت چــــــــرخ زنان بود، پدر بود

آنكـــــس كه چو شب دير مي آمد به خانه         

در كـــــوچه و بازار روان بود، پــــدر بود

آنكـــــــــــس كه پي تربيتم گاه نصيحت       

شيرين ســــــخن و نيك زبان بود، پدر بود  

آنكس كه به ضرب المـــثلي پند و نصيحت     

خوش لهجه و اســـــــتاد بيان بود، پدر بود

آنكس كه خريد آنچه كه مي خواست دل من    

 يگبار نمي گفت گـــــران بود، بود، پدر بود 

پلان شهرك شهيد مزاري در جاغوري بدست مسئولين افتتاح گرديد

     ماستر پلان شهرك شهيد مزاري كه به اثر سعي و تلاش ولسوال جاغوري، شاروال جاغوري و انجينر عقيل صورت گرفته بود، پلان اين شهرك به روز يكشنبه تاريخ 8-3- 1390 خورشيدي بدست ولسوال، شاروال، آمر امنيت، قومندان امنيه و ديگر نخبه گان جاغوري افتتاح گرديد.
كه تا حال فقط نقشه اين شهرك آمده و هنوز هيئت تطبيق و تصفيه از طرف دولت جمهوري اسلامي افغانستان، شعبه مربوطه، نيامده كه پلان را از روي كاغذ در زمين براي ايجاد يك شهرك،پياده كند. لذا مردم جاغورياز شعبه مربوطه تقاضاي جدي و فوري دارند كه جهت عملي ساختن هرچه زودتر اين پلان اقدام جدي و عملي نمايد. تا باشد، نقشه از روي كاغذ به يك شهرك زيبا در ولسوالي جاغوري مبدل گردد، تا اين مردم بتوانند از فرهنگ شهري و شهرك نشيني برخوردار شوند. البته قابل ذكر است كه اين شهرك در قسمت شرق بازار غجور و در قسمت شمال سرك عمومي جاغوري- غزني واقع گرديده، كه خوانندگان گرامي پلان آن را در جلد آخر اين ماهنامه خوبتر ديده ميتوانند. در اخير بايد بگويم كه نقشه كامل شهر جاغوري نيز بدست مسئولين ذي ربط اين ولسوالي قرار گرفته و هنوز در آن قسمت هيچ گونه اقدام صورت نگرفته است.

مصاحبه با قومــندان امــنيه ولسوالي جاغوري الحاج اسدالله

 

فوزيه "فروتن" هستم، گزارشگر ماهنامه شيرين. لطفا در قدم اول خود را معرفي كامل نمائيد؟

قومندان امنيه جاغوري: تشكر از اينكه به شعبه ما تشريف آورده ايد بسيار جاي خوشي است كه من خواهري را از آدرس بنام ماهنامه شيرين ميبينم كه واقعا نام شيرين براي ما افتخار است و در طول تاريخ نسل اندر نسل ما به نام او افتخار خواهيم كرد.

    نام من اسدالله ولد محمد محسن در جاغوري متولد شدم ولي در سن 7-8 سالگي چون پدرم در ولايت هلمند  در دستگاه ساختماني ولايت هلمند كار مي كرد. و در آنجا زمانيكه بند كجكي اعمار و نهر بغرا در آنجا آماده مي شد هزاران جريب زمين زير آب مي شد و در زمان سدر اعظمي سردار يوسف براي پدرم سي جريب زمين داده مي شد، ما از جاغوري در هلمند مي رويم . زمانيكه در مكتب شامل شدم مكتب متوسطه چاه انجير بوده كه واقع ولايت هلمند است و ولسوالي ناد علي قريه سيد آباد كه از صنف اول تا صنف نهم در متوسطه چاه انجير درس خواندم و صنوف دوره ليسه را در ليسه ميخانيكي قندهار درس خواندم. بعد از آن در فابريكه نخي و نساجي قندهار به حيث مامور مقرر شدم. من از قواي چهار زره دار، اول نمره فارغ شدم و به مدت شش سال به صفت استاد در آنجا تدريس كردم و در همين مدت شش سال، حربي پوهنتون را هم خواندم كه مسلك اصلي من اردو است. بعد از اينكه از حربي پوهنتون فارغ شدم لواي است بنام لواي 520 قومي در چهار راهي قمبر تاسيس شده كه من اول در آنجا به حيث آمر و سپس به عنوان رئيس بودم تا زمانيكه دولت بود من در چوكات دولت خدمت كردم و زمانيكه طالبان آمد من به هلمند رفتم و در خانه خود و مردم محل از من تقاضا كرد كه مكتب ما در دوره جنگ ويران شده شما با ما كمك كرده و دروازه اين مكتب را باز كنيد كه من ، دو پسرم ، دخترم و ملا منطقه توانستيم مكتبي را داراي سه صنف ايجاد كرديم . ما توانستيم به مدت چهار سال مكتب را به ليسه ارتقاع بخشيم و ليسه ما كه بنام ليسه سيد آباد ياد مي گردد داراي 530 نفر شاگرد ميرسيد. كه درآن ليسه هزاره برادران تاجك و پشتون نيز درس مي خواندند. زمانيكه طالبان سقوط كرد. دولت اعلان كرد كه اگر كساني بوده قبلا در اردو برگردند وظايف خود را پيش ببرند. من در هلمند در لواي 302 سر حدي ثبت نام كردم و در همان جا ايفاي وظيفه مي كردم. و بالاخره بعد از مدتي يعني بعد از سه سال بايد د راطراف ما افاي وظيفه كنيم كه مرا به حيث قومندان امنيه ولسوالي جاغوري استخدام كرد.  كه من در تاريخ 27 حوت 1389 در جاغوري آمدم و تا فعلا در خدمت مردم خود هستم.

سوالاول: چه انگيزه باعث شد كه من حيث قومندان امنيه در ولسوالي جاغوري آمدي؟

جواب اول: يك داير اكتيف جديد از طرف مقام محترم وزارت داخله فعلا كه او هم نافذ است بالاي همه و او چنين است كه هر كسي سه سال در كابل بود بايد بروند در اطراف و كسانيكه پانزده ماه در ولايات و يا ولسوالي هاي نا امن افاي وظيفه مي كنند به تقاضا و در خواستي خود آنها ، آنها را به مناطق امن تبديل مي كند. و از مناطق نيمه نا امن مي توانند بعد از بيست ماه در خواست تبديلي كنند . كه اين در صلاحيت وزارت است كه آيا تبديل مي كند يا خير. و من خودم نخواستم كه بيايم در ولسوالي جاغوري تقرري و تبديل بر اساس صليقه نيست بلكه بر اساس هدايت و امر وزارت داخله است ومن هم نظر به امر مقام محترم وزارت داخله به اين جا آمدم كه قبلا هم دوبار برايم پيشنهاد شد كه من نيامدم اين بار زمانيكه وزير صاحب امر كرد، آمدم . و در اين جا كه آمدم از وظيفه خود بسيار راضي هستم، بخاطريكه مردم جاغوري مردم فرهنگي هستند . لذا اين مردم آرامش را دوست دارد . بخاطريكه در اين ولسوالي امنيت وجود داشت ما از هشتم ثور تجليل به عمل آورديم و يك تجليل با شكوه بود كه تمام مردم آزادي خواه شاگردان مكاتب ذكور و اناث شركت كرده بودند.

سوال دوم: وضعيت امنيتي در جاغوري چگونه است؟

جواب دوم: وضعيت امنيتي فعلا بسيار خوب است و اگر نسبت به ديگر مناطق بگويم امنيت در اين ولسوالي بالاي 80 فيصد است.

امنيت را مردم جاغوري خواسته ، كه امنيت هم است. اين مردم خود شان امنيت را مي آورد. مثال مي گويم اگر كدام نيروي مغرض بخواهند در درون جاغوري بيايند و امنيت را مختل كنند قبل از اينكه پوليس خبر شود خود مردم اقدام كرده و نمي گذارد كه كسي امنيت جاغوري را خراب كند  و اگر شب هم باشد مردم پوليس را همكاري مي كند.

سوال سوم: براي مشكلات كه مردم جاغوري وحومه آن در مسير راه قره باغ دارند كدام تدابير داريد؟

جواب سوم: بلي ، تقريبا در حدود 25- 30 روز پيش تر قومندان امنيه ولايت غزني محترم سمونوال زور ور زاهد و رئيس شوراي ولايتي و بعضي از مسئولين ديگر آمدند در جاغوري جهت بازديد و براي شنيدن مشكلات مردم جاغوري . در انجا مردم جاغوري يك پيشنهاد داشتند كه بايد امنيت راه جاغوري گرفته شود كه در جواب همين خواست را قومندان امنيه ولايت غزني و ريس شوراي ولايتي با خود انتقال دادند در مركز ولايت غزني، در وزارت داخله نيز مطرح شده كه فعلا امر آن آمده و به روز قبل مكتوب بر سر ما رسيده كه يك قرار گاه مشترك با شمول اردوي ملي، پوليس ملي ، امنيت ملي و نيروي هاي ايساف در مسير قره باغ جابجا مي شود كه انشاالله مسير قره باغ امن مي شود.

سوال چهارم: بعد از چند سال ، امسال كار سرك دشت قره باغ شروع شده بود و حالا بخواطر عدم امنيت دوباره تعطيل گرديده است. نقض كار در كجا ست؟

جواب چهارم: تا جايكه من معلومات دارم همان گروپ كه بخواطر امنيت سرك بود آنها ما را در جريان گذاشتند و از اين جا حركت كردند براي تامين امنيت راه ولي تاجايكه ما اطلاع داريم كار جريان دارد ولي راه عبور و مرور براي مردم ما بند است. راه به خواطري بند است كه يك عده كساني نمي خواهند كه اين راه پخته شود ، راه را ماين گذاري كرده اند. و قرار داد كار چنين است كه تا آخر سال 1390 كار سرك تا كوتل زرد آلو بايد به اتمام برسد.

سوال پنجم: شما وضعيت فساد اداري را در جاغوري چگونه ارزيابي مي كنيد؟

جواب پنجم: گرچه نظر مردم را شنيده ام كه مي گويند ولسوال ، قومندان و يا ديگر ليست هاي دولتي به اساس تيكه مي آيند كه من مسئول راديو جاغوري را خواستم و گفتم كه من يك مسلمان هستم و خدا مرا لياقت داده كه من به زيارت بيت الله شريف رفتم قسم ياد مي كنم كه بخدا و خانه خدا كه من به خاطر همين وظيفه 50 افغاني هم مصرف نكردم و 50 افغاني هم به كسي ندادم لذا اگر چنين كسان ثابت كرده مي تواند خوب و اگر نه بايد حكومت خود را بدنام نسازند. از روزيكه من آمدم تمام وقايع جرمي كشف شده كه در اين قسمت هيچ نوع فشاري وجود نداشته در ارگان هاي ديگر ابراز نظر كرده نمي توانم چون من نو آمدم.

سوال ششم: اعتياد يك جامعه سالم را نابود مي كند آيا كدام تصميم نداريد در باره معتادين ولسوالي جاغوري؟

جواب ششم: بلي ما از روزي كه آمديم براي همه مردم گفتتيم مواديكه قشر جوان جامعه ما را تباه مي كند كه ما در اين مورد كار مي كنيم تا چنان كسان شناسايي شده و به پنجه قانون سپرده شود. 

سوال هفتم: طوريكه معلوم است ساختمان قومنداني امنيه جاغوري بصورت نيمه كاره تعطيل شده است . علت چيست و چرا در مورد، كدام توجه جدي صورت نمي گيرد؟

جواب هفتم: كسيكه ساختن ساختمان قومنداني را گرفته و بصورت نيمه كاره تعطيل شده هر قدر كه ما تا حال جستجو كرديم معلوم نشده كه از كي گرفته اين كار را و هيچ معلوم  هم نيست كه همين شركت كجا شده وقتيكه P. R . T   آمد ما با آنها اين قضيه را در ميان گذاشتيم و براي آنها پروپوزل داديم كه آنها ساختمان قومنداني ولسوالي جاغوري و چند ساختمان ديگر را نيز در مناطق ديگر وعده شده اند.

سوال هشتم: در صورتيكه ولسوالي جاغوري يك ولسوالي نسبتا آرام است چرا اين ولسوالي اصلا جلب توجه موسسات نمي شود؟ 

جواب هشتم: نظرم اين است كه متاسفانه در قسمت هاي نا امن موسسات جلب مي شوند بخواطريكه آنها استفاده امتيازي دارند. كه در مناطق نا امن پروژه گرفته و بصورت نيمه كاره دوباره تخريب شده و آنها استفاده پول خود را مي برند. در جاغوري به افتخار گفته مي توانيم كه امنيت از طرف مردم جاغوري تامين است زمينه كار براي هر نوع كار كه از طر ف دولت باشد مساعد است.  كه موسسات ، دولت و نيروهاي خارجي مي توانند به آرامي كار كنند. و موسسات اگر در جاغوري و مناطق امن كار و يا پروژه بگيرند. مجبور هستند كه كار را تمام نمايند كه در اين صورت فكر نمي كنم كه آنها از يك امتياز خوب تر برخوردار شوند.  

سوال نهم: در صورتيكه در قانون اساسي افغانستان انكشاف متوازن درج گرديده آيا تا حال از قانون اساسي پيروي شده ؟

جواب نهم: منحيث يك پوليس اگر بگويم بلي ولي نظر آزاد سياسي و عضو يك حزب ، ما حق اين را نداريم عضو يك حزب شويم.

سوال دهم: در صورتيكه نمايندگان مردم در پارلمان پول ارتباطي ميان مردم و دولت است، تا حال كساني براي انكشاف ولسوالي جاغوري با نمايندگان اين مردم حرفي گفته اند؟ 

جواب دهم: بلي تا حدي من در جريان هستم بزرگان ما در ارتباط با وكلاي شان هستند و قومندان امنيه ولايت غزني همراي رئيس شوراي ولايتي در جاغوري آمدند كه همه نمايندگان جاغوري ازچهار سمت جاغوري جمع شدند و مشكلات شان را مطرح ساختند و آنها زمانيكه رفتند با وكلاي ولايت غزني كه در پارلمان افغانستان هستند مطرح كردند و كارهم نتيجه داده كه نزديك است كه يك پوسته بزرگ امنيتي متشكل از اردو ، پوليس ، امنيت و نيروهاي آيساف در مسير دشت قره باغ جهت امنيت راه تشكيل شود. و همچنان يك عده مشكلات ديگر نيز با وكلاي محترم در جريان قرار داده شده.

سوال يازدهم: شما تا حال چه قدر بررسي كرده ايد كه پوليس در جاغوري بصورت حرفه اي عمل مي كنند؟

جواب يازدهم: وقتيكه يك نهاد تخريب مي شود تا اينكه رونهاد آباد گردد. يك سلسله مشكلات دارد. از روزيكه من آمدم در اينجا ، وظايف بصورت جداگانه مشخص است ، كه ما كشف جرايم جنايي دارم، مبازره با مواد مخدر، مبارزه عليه تروريسم ، استخبارات و پوليس امن نظم عامه داريم كه هر كدام مطابق داير اكتيف و تعليم در بخش خود اجراي وظيفه مي كنند. و پوليس ما طبق قانون عمل مي كنند.

* در اخير كدام پيام اگر براي مردم زجر ديده جاغوري داشته باشيد لطف نمائيد.

* خواهر گرامي تشكر از شما بايد بگويم يك دختري كه در حدود يك الي دو ساعت مسافه را طي مي كند براي تحصيل علم خودش جاي افتخار است هم در سايه امنيت تامين شده مي تواند و بس و امنيت به آرامي به دست نمي آيد ما بايد قدر همين امنيت را بدانيم . و از مردم خود اين تقاضا را دارم كه در قسمت امنيت پوليس خود را همكاري كنيد. و از طريق ماهنامه شيرين براي مردم اطلاع مي دهم كه از زمانيكه من آمدم يك نمبر تلفن را بنام نوكروالي 24 ساعته قومنداني امنيه ولسوالي جاغوري به شماره 0798305350 آماده ساختم كه براي 24 ساعت روشن و فعال است جهت تمام مشكلات به مشكلات تان رسيدگي مي شود.

غروب

 

طبيبا بس كن اين درمان، مني بيمار ميــــميرم

مرا بگذار تو برحالم، مني عمسار ميــــــميرم

دمادم ميشود كمتر به قلبم عشــــق جان فرسا

ز من شوييد دستانت كه من اين بار ميـــميرم

ندارم تاب ديدارت كه با آن شعــــله ميسوزم

نميـــــخواهم تورا بينم، كه زان ديدار ميميرم

مني ديوانه را بگذار، كه تا با خود سخن گويم

به شهر غربت غمــــــها، رو بر ديوار ميميرم

شكفتم بي هوس در شاخه اي لرزان عمر، اما!

چنان نازك شد اين دل شبي بيدار ميـــــميرم

سخنهايم گرامي تر ز در باشد؛ وليـــكن خود

چه بي قدر آمدم دنيا، چه بي مقـــدار ميميرم

(ارسالي از خواهر ع. سعيدي متعلم صنف دهم نسوان خدايداد)

رنج دل

شعر از ع. شجاعي

من رنج بسی دارم زین گـــردش دورانم

من شکوه گر عالم زین عصر و این زمانم

این رنج و شکـوه ی من از قلب نیم تپیده

از درد قلب غمــگین، هر لحظه در فغانم

ای کاش روزی الله بر دل شـــفا ببخشد

روزی رسد که از درد، دانم که در امـانم

تا لحظه ی که غم را من کلوه کنم بر دل

شاید كه روزی گریند، بر پيــكر جوانم

کارم اگر سر آمد من دوســــتان نبینم

زین رسم قلب مجروح ناخن ته ی دندانم

ای دوستان بدانید گشـــتم به هجر نابود

تقصیر من نبوده از قلب ناجـــــــوانم

دختر افغان

 

شعر از عبدالخالق "همت"

من دختر افغــــــــانم، محجوب و مسلمانم    

در حفظ خاك وكـــــشورم من فخر هر دورانم

گر من ز كمــــــاليكا، تقليد كنم شرم است   

 چون زاده ي افغانم، هم پيرو قـــــــــرآنم

نه سرخ كنم لبها، نه چشم كنم گلــــــگون    

زيبا تر از آن باشد، اين نرگس چشـــــمانم

ميكب نزنم بر رخ، نه گــــــونه كنم رنگين    

شاداب و دل انگيز است، اين چهر درخشانم

مانع نشده چادر، هرگز به تمـــــــــدن ها     

گر عذر چنين باشد، شرمـــــنده ي وجدانم

پيراهن گلـــدوزي بر قامت من زشت است    

چون نيست جز از اسراف، ز اسراف گريزانم

اين پيــــــــــرهن ساده، زيبنده بود برمن    

از خال و هم از جالي من سخــت پشيمانم

از حلقه ي رنگارنگ زيباست قلم در دست   

بي حلقه قدم بنهاد، بر ماه حـــــــــريفانم

گلگشت و هوسراني، ننگ است كه در تاريخ 

اين لكه بجا ماند، جاويد به دامـــــــــانم

اي خواهر افغـــــــاني! گو باب و برادر را     

از روي تلطف بين بر ديده ي گـــــــريانم

حاصل چه ز خونريزي؟ كشتار ديگر بس كن   

با صــــــــلح ز  نو آباد، كن كشور ويرانم

راكت بنه، از كف با نوك قلـــــم پيش آي    

تا لاله برويانيم، از خاك شهيـــــــــــدانم

خامي نسزد بامن، باييست بپرهــــــــــيزم    

چون پخته شوم آنگاه شايسته ي هر خـوانم

زندگی نامه علامه شهـید سيد اسماعيل بلـــــــخى

    سيد اسماعيل بلخى در سال 1295 ش در قريه ((سر پل بلخاب )) در يك خانواده روحانى زاده شد. بلخاب سرزمينى است خوش آب و هوا و كوهستانى كه در قسمت جنوبى استان مزار شريف و در مسير رودخانه ((بلخ آب )) كه از ((باميان )) سرچشمه مى گيرد قرار گرفته است . بلخاب از دير زمان با حوزه هاى بزرگ شيعه در نجف ، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترين ايام اين قافله از حركت نيفتاد. بر همين اساس است كه مدارس و روحانيت بلخاب از ساير مناطق پيشگام است . و نسبت به ساير مناطق شيعه نشين افغانستان بيشترين طلاب از اين منطقه بوده اند .در اين بخش بيش از سى هزار نفر شيعه مؤ من و غيرت مند زندگى مى كنند و بيش از دهها حسينيه و مسجد وجود دارد و تا قبل از انقلاب بزرگترين پايگاه فرهنگى مردم شمال به حساب مى آمد.

      بلخى همراه پدرش سيد محمد پس از فوت مادر خود(بى بى هاجر )آهنگ ديار خراسان كرد و زيارت خورشيد مشرق زمين نمود پس از مدتها پياده روى و برخورد هزاران خطر از مسير بلخ ، فارياب و هرات وارد مشهد مقدس گرديد. آغازين روزهاى سال 1307 خورشيدى بود كه سيد اسماعيل بلخى وارد سرزمين مقدس ((توس)) گرديد در حالى كه از هر طرف بوى بهار و صداى آواز ((هزار)) به گوش مى رسيد اسماعيل دوازدهمين بهار عمر خود را سپرى مى كرد. اسماعيل تا قبل از هفت سالگى قرآن را آموخته و با زبان فارسى آشنايى پيدا كرده بود. استعداد و حافظه اى عجيب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندى برخوردار بود از همان آغاز كودكى و سنين نوجوانى در مراسم محرم مرثيه مى خواند و براى كودكان سخن از كربلا و قيام امام حسين و شجاعت ياران قافله سالار كربلا مى گفت. در حريم توساو و برادر بزرگش سيد ابراهيم پس از ورود به مشهد رضوى در مدرسه ((بالا سر))حرم حجره گرفتند و دروس حوزوى را آغاز نمودند و در اندك زمانى اين دو طلبه مهاجر كتب مقدماتى را به اتمام رساندند و در ميان طلاب از چهره هاى بر جسته و پر استعداد شناخته شدند. ولى ديرى نگذشت كه اسماعيل جوان با مرگ برادر جوانش كوهى از درد و اندوه را بر خود احساس نمود.سيد اسماعيل طلبه اى وارسته و بى آلايش و محبوب همگان بود و در گير كفش و كلاه نبود و با كهنه ترين عبا و عمامه مى ساخت و به خوراكى اندك قناعت مى كرد. با اين حال سخاوت بلند داشت و تا آخر عمرش براى خود نيندوخت و هيچ گاه كيسه و جيبى براى نگهدارى پول درست نكرد. مقدار شهريه و در آمدى كه داشت در ميان عمامه اش مى گذاشت و همين اخلاق را تا آخر مرگش هم مراعات مى كرد.او هميشه در جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازين روزهاى ورودش به حوزه دم از آزادى ، استقلال و نبرد با استعمار مى زد. در طول دوران طلبگى اش هيچگاه از آنچه در جهان اسلام مى گذشت غافل نبود. ريزبين و كنجكاو بود. روزگارى كه سايه استعمار ((پير)) همه جا را فراگرفته بود و در ايران آن روز به خوبى جاى پاى غرب و فرهنگ غرب مشاهده مى شد آگاهانه اوضاع را تحليل مى نمود و تاريخ ملتها و نهضتهاى اسلامى را مطالعه مى كرد. شعور سياسى و انديشه مكتبى فوق العاده داشت و در همان سالهاى اول فعاليتهاى ضد استعمارى خود را آغاز نموده و در ايام تبليغى در محله هاى ،((حسن بلبل )) فريمان ، سياه كوه شاوان و سر چشمه برشك مشهد و حوالى، منبر مى رفت . او از نفوذ كلام و صراحت لهجه بر خوردار بود و سخنش بس ‍ گيرا و مطالبش بس شيرين و جذاب جلوه مى كرد تا جايى كه وى لقب سيد اسماعيل واعظ به خود گرفت . و در اكثر محافل، او سخن مى گفت و بيشتر اوقات همراه ((شيخ غلامرضا طبسى واعظ)) منبر مى رفت . و از تجربيات اين خطيب ورزيده بهره مى گرفت .)وى در قيام خونين 1314 مردم مشهد حضور داشت و آن روزگار شوم و خونين ملت ايران را درك كرده و خود در آن سهم عمده داشت ؛ در همين زمان بود كه وى همراه پدر پير خود درس و بحث را ترك گفته وارد هرات گرديد. وى در رمضان 1315 ش . پس از هشت سال تحصيل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود و قيام عليه بيداد و استبداد ظاهرخانى را از همين نقطه آغاز نمود. ادامه دارد

تجلــــيل از منزلت علم، در دارالمعلمين فيض محمد كاتب

جلسه گرامي داشت از روز معلم، چهارمين سالروز افتتاح دارالمعلمين فيض محمد كاتب ولايت غزني و اهداي ديپلوم به فارغان 1388 خورشيدي، به روز پنجشنبه، پنجم جوزاي سال جاري در دارالمعلمين فيض محمد كاتب با تلاوت قرآنكريم و سرود ملي كشور عزيز ما، افغانستان آغاز گرديد. كه از هر نهاد به عنوان نمونه و بصورت بسيار خلاصه سخناني را درج ميكنم. بايد در قدم اول بگويم كه برنامه جلسه را مقالات، سرود، سخنرانيها، نواختن دمبوره محلي همرا با سراييدن غزل درباره معلم و جاغوري و ديگر برنامه هاي هنري تشكيل داده بود. كه سخنراني ها بصورت خلاصه درج گرديده است. 

 عبدالـرازق "منصور"

 سرپرست دارالمعلمين

 فيض محـــمد كاتب

 

      ايشان طي سخنانش افزود كه:

چهار سال قبل ما فعاليت هاي تحصيلي را در اين مركز آغاز كرديم. درست است كه هر موسسه و نهاد براي اولين بار براي اجراي خدمات، دچار مشكل و نا رساييها ميشود. ما در سال 1387 خورشيدي زمانيكه به فعاليت آغاز كرديم كه نه تنها دچار كمبود و سايل اداري؛ بلكه در قسمت كمبود تشكيل نيز مشكلاتي را داشتيم، كه به مروز زمان به تلاش همه پرسونل كاري و همكاري شما علم دوستان جاغوري آهسته آهسته از مشكلات نجات يافتيم كه به حمد خداوند (ج) ما امروز در اين مركز در حدود سه صد نفر محصل از قشر اناث و ذكور، بخش داخل خدمت و قبل از خدمت در ديپارتمنت هاي ادبيات دري، رياضي، ساينس و علوم اجتماعي محصل داريم. كه در هر سال به تعداد 100 نفر استاد مسلكي را براي جامعه تقديم ميكنيم. و در نهايت استاد منصور دست آورد هايش را براي حاضرين در جلسه مطرح و نيز گفت كه ما مصمم بر اين هستيم كه بايد جلسه شوراي والدين را ايجاد كنيم و نيز در قسمت ديوار كشي اطراف دارالمعلمين، ايجاد الحاقيه، فضاي سبز براي اين مركز و ليليه دخترانه سخناني را براي حاضرين گفت كه اينها همه در پلان آينده من است.

 ظفر شريف ( ولسوال جاغوري)

محترم ظفر شريف، در طي سخنانش افزود كه:  چند وقت پيش سفري داشتم به ايالت متحده آمريكا، در آنجا كه رفتم از پوهنتونهاي آمريكا ديدن كردم. در پوهنتون تكزاس رفتم ديدم كه از تمام سر زمين دنيا در آن پوهنتون محصل بود اما از افغانستان يك تفر محصل هم د رآن وجود نداشت. كه من در آنجا مأيوس شدم چون د رآن پوهنتون هيچ افغان وجود نداشت، با وجوديكه پوهنتون تكزاس يك پوهنتون بين المللي بود و از كشور افغانستان در آن پوهنتون نه يك دختر افغان و نه يك پسر افغان شامل بود.پوهنتون هاي همه كشور ها خواهان جذب كردن محصل هستندو مسئولين كه در آن جا وجود داشت، علاقه مند به اين بود كه بايد از افغانستان نيز محصل داشته باشند.

    حاجي اسدالله  قومنــدان

   امنيه ولسوالي جاغـــوري

    در ابتداء ايشان اندكي اشـــــاره داشت به مقام والاي مولاي متقيان حضرت علي (ع) و فاطمه ( س) و نيز در قسمت ارزش و اهميت علم سخناني را اراد نمود. اما ايشان در باره معلم سكندرشاه محمدي كه در سال گذشته در منطقه زرد آلو بدست گروه طالبان كشته شد و نيز درباره ژورناليست جوان افغانستان، اجمل نقشبندي نيز سخناني گفت. و ايشان افزود كه در يك ولسوالي افتخار، سر بريدن يك معلم است. و در يك ولايت،‌افتخار سر بريدن يك ژورناليست است؛ اما خوشا بحال شما مردم جاغوري، جاغوري به شما ضرورت ندارد، افغانستان به شما ضرورت دارد. بخدا اين افتخار در تاريخ ثبت ميگردد. جاغوريان معلم تربيه ميكند براي افغانستان. و در اخير ايشان براي هيئت وزارت كه در جلسه برگزار شده شركت داشتند، افزود كه: هيئت محترم شما يك دفعه رفته وضعيت ساختماني و اطاق هاي ليليه اين دارالمعلمين را از نزديك ببينيد كه چگونه است.

حقوق بشـر

 

سيد مرتضي "عابد"

مقدمه :

    فرار از منزل عبارت از اقدام به دوری ازخانواده و فامیل بدون اجازه ولی یا سرپرست قانونی میباشد، که امروزه به یک معضل جدی اجتماعی مبدل شده و در بسیاری از کشورها این عمل به عنوان یک واکنش در برابر شرایط که از نظر فرد نامساعد و بعضا غیر قابل تغیر جلوه میکند صورت می پذیرد، این عمل به دلیل عواقب ناگواری که برای فرارکننده و شرایط جرم زای که ایجاد میکند، از سوی ارگانهای عدلی وقضایی قابل تعقیب بوده و در بعضی از کشورها یک عمل جرمی تلقی میشود ولی در کشور ما در مورد فرار از منزل هنوز حکم مشخص ای در قوانین نافذه بیان نشده ولی محاکم کشور به منظور حفظ نظم عامه و جلوگیری از جرایم براساس ماده ۱۳۰ – ۱۳۱ قانون اساسی کشور براساس شریعت رسیدگی می نمایند.

   در اینجا تلاش صورت گرفته تا بصورت کلی به مفهوم فرار از منزل و جایگاه آن در قوانین کشور وقانونیت ارجاع آن به ماده ۱۳۰ – ۱۳۱ در ضمن دو گفتار به بحث گرفته شده است امید اينكه مورد عطف توجه شما قرار گيرد.

گفتار اول: تعریف و عوامل فرار از منزل

  الف :- تعریف فرار از منزل:  فرار از خانه و اقدام به دوری و عدم بازگشت به منزل و ترک اعضای خانواده، بدون اجازه از والدین یا سرپرست قانونی خود، در واقع نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد نامساعد، غیرقابل تحمل و بعضاً تغییر ناپذیر است. این عمل معمولاً به عنوان یک مکانیسم دفاعی به منظور کاهش ناخوشایندی(فشار) و خلاصی از محرکهای آزار دهنده و مضر و دستیابی به خواسته های مورد نظر و عموماً آرزوهای دور و دراز انجام می‏شود.

  طوریکه از تعریف فرار برمی آید این اقدام در واقع یک عکس العمل در مقابل شرایط دشواری است که فرد را در محاصره خودش قرار داده و راهی برای رهای از این ناخوشایندی و درعین حال دستیابی به آرزوها تلقی شده میتواند،  اما امروزه این عمل تنها  بخاطر شرایط دشواری که فرد را در محاصره قرارداده نیست بلکه بعضا عدم توانایی در دستیابی به آرزوها و گاهی عوامل بیرونی چون فریب واغوا به عنوان عامل تحریک کننده فرار از منزل میباشد.

ب:- عوامل فرار ازمنزل: در زیر مجموعه فرار از منزل َ.موضوعات مختلف را می توان عنوان نمود اما عوامل اساسی  فرار از منزل در کشور ما عبارت اند از:

-  عامل اقتصادی : فقر اقتصادی  بسترساز بسیاری از جرایم در اکثر جوامع می باشد وگاهی حتا بزرگترین جرایم انگیزه اقتصادی در پي آن بوده و بزرگترین جنایت ها بخاطر مسایل اقتصادی صورت پذیرفته است .بلند رفتن مصارف زندگی و کمبود درآمدها و بیکاری و فقر از عوامل مهم در افزایش گراف جرایم دریک جامعه و بخصوص کشور ما می باشد، این عامل به دوشکل می تواند زمینه را برای فرار از منزل نیزآماده سازد طوریکه شخص فرارکننده یا به دلیل دشواری های اقتصادی که دارد ویاهم بخاطر دستیابی به یک اقتصاد مرفه اقدام به فراراز منزل  میکند، درنوع اول شخص بخاطردشواری های اقتصادی که او را در محاصره قرار داده اقدام به ترک اعضای خانواده می نماید، اما در نوع دوم حرص به داشتن مال ومنال بیشتر شخص را وادار به این میکند که برای گیرد آوری هرچه بشتر پول و داشتن یک اقتصاد مرفه رقابتی اقدام به فرار از منزل نماید.

خشونت های خانودگی: خشونت های خانوادگی یا بدرفتاری خانودگی یکی دیگر از عوامل فرار از منزل در جوامع وبخصوص کشور ما افغانستان می باشد، در جامعه ما به دلیل پائین بودن سطح تعليمی خانواده و حاکمیت بزرگسالاری و مردسالاری درفضای خانواده های افغان باعث شده تااشخاص اقدام به فرار از منزل نمایند واین عمل را تنها راه ممکن برای نجات از خشونت علیه خودش بداند، در خانواده افغانی فرهنگ بزرگسالاری و مردسالاری جو را به نحوی شکل داده تا هرآنچه بزرگان می اندیشند و یا انجام میدهند، درست وحق بوده و سایر اندیشه ها وخواسته ها ولو درست هم باشد قبل از شنیدنش محکوم و باطل پنداشته  میشود واین باعث شده کتگوری عظیمی از جرایم فرار از آن نشأت یابد. خشونت خانوادگی تا حال یکی از عامل عمده در قضایای فرار از منزل بوده که حدود چهل تا پنجاه فیصد موارد فرار از منزل ناشی از آنست.

بی سوادی و کمبود تعلیم وتربیه: پائین بودن سطح تعلیمی افراد وخانواده ها، ندانستن مهارت های زندگی یکی دیگر از عوامل است که از یک سو ظرفیت اشخاص وخانوده ها را در بلند بردن سطح عایدات و زندگی شان صدمه زده و باعث شده تا افراد به اشتغال کاذب با درامد کم رو بیاورند و از سویی خود بستری باشد برای خشونت، عدم توجه به خواست های افراد درخانواده و غیره ، از سوی هم توانایی افراده را در سنجش نتایج احتمالی وبعدی اقدامات تا حد قابل ملاحظه کاهش دهد، که یکی از این اقدامات فرار از منزل است.

ازدواج های اجباری وقبل از وقت: یکی دیگر از موارد که در جامعه ما بسیاری از مشکلات خانودگی از آبشخور آن آب میخورد، مسله ای ازدواج اجباری و قبل ازوقت است، که به دلیل سطح پایین آگاهی عامه از اضراراین نوع ازدواج ها، این مسله از شکل غیر طبیعی بودن خارج و به یک امر عادی مبدل شده، از طرفی هم گستردگی زیاد ازدواج عرفی بدون ترتیب نکاح خط، میزان این ازدواج ها گراف بالای داشته و جلوگیری از آن نیز نیازمند مدت زمان نسبتاطولانی تر است، تا بتوان معلومات جامعه را درمورد ارتقا بخشید.

 همچنان بلند بردن آگاهی زنان در زمینه حقوق شان سهم ارزنده ای را در جلوگیری از ازدواج قبل از وقت و اجباری خواهد داشت، ازدواج اجباری و قبل ازوقت علاوه برصدمات مهلک که برقوام خانواه وارد میکند یک عامل مهم در ایجاد خشونت خانواده گی  دارد، که خود یکی از عوامل عمده فرار از منزل است.

تأثیر رسانه های همگانی: یکی از موضوعات که امروزه در جامعه افغانی ما مشکلات زیادی را به بار آورد موضوع عدم کنترول و مسؤلیت پذیری رسانه ها در نشرمطالب وپخش برنامه هایشان است البته باید یاد آورشوم که کنترول به معنی سانسور نه بلکه به معنی هدفمند ساختن رسانه ها در تربیت جامعه و افکار عمومی است در کشور ما به دلیل پایین بودن سطح سواد جمعی درک مطالب پچیده و نقاط کلیدی یک موضوع نشراتی در رسانه ها مشکل است به همین دلیل در این نوع جوامع بيشتر افراد هر آنچه را که می بینند بدون تشخیص وتحلیل تقلید نموده و به منصه اجرا در می آورند، از جانب دیگر رسانه های جمعی وهمگانی هم با بی مسؤلیتی عمل نموده و نقش که باید ایفا نمایند نکرده و هرآنچه که بتواند برای آنها نفع مادی بار آرد را به دست نشر می سپارد بدون اینکه بیندیشند که این مطلب چه تأثیرات ممکن روی افراد جامعه و افراد داشته باشد، به همین دلیل اکثر اعمال به تقلید از رسانه ها انجام و مشکلات عدیده ای را به میان آورده است، که این موضوع در رایج سازی فرار از منزل نیز بی تآثیر نبوده است.

    در زیر مجموعه فرار از منزل مطالب زیادی را می توان لیست نمود که مطالب بالا فقط خلاصه ای از عوامل عمده ای است که ما در این جا به منظور عطف توجه شما نگاشته ایم.

ادامه دارد

امتحان آزمايشي كانكوردر ليسه عالي داود زيرك

 

    امتحان آزمايشي كانكور در ليسه عالي داود زيرك از طرف مجتمع محصلين ناوه مقيم كابل، جهت ارتقاي سطح دانش شاگردان به روز جمعه تاريخ 23 – 2 – 1390 خورشيدي برگزار گرديد. در اين امتحان به تعداد 280 نفر از قشر ذكور و اناث شركت كرده بودند. امتحان مذكور تعداد 160 سوال داشته كه ساعت 9 بجه قبل از ظهر شروع و ساعت 12 بجه ظهر به موفقيت و خوبي به اتمام رسيد. ما از همه محصلين محترم جاغوري خواهشمنديم كه هيچگاه دست از برادران و خواهران كوچكتر خود بر نداشته و آنها را از كمك هاي علمي خود بحره مند سازيد، تا عمل خير شما محصلين عزيز، كانكور سالهاي آينده را به كام متقاضيان كانكور شيرين سازد. و نيز يك امتحان آزمايشي از طرف موسسه تحصيلات عالي غرجستان در سطح جاغوري ( سنگماشه، غجور و ناوه گري ) برگزار گرديد كه براي اين ولسوالي به تعداد يك هزار چپتر فرستاده شده و از شاگردان دوره ليسه و متوسطه مكاتب، امتحان اخذ گرديد.

مقام معلم

ضياگل "ذاكري"

    سلام بر تو اي معلم، اي راهنماي انسان ها كه روح سبزه هاي خشك را آبياري ميكني. اي كسيكه رخ همه را به سختي ميكشي، سلام بر تو. تويي كه زندگي روز به روز براي انسان ها روشنتر ميگردد. تويي كه تاريكي را هميشه از بين برده و روشني را بوجود مياوري. تويي كه انسانها را از بيچاره گي و غفلت بيدار كرده و هميشه دست راهنمايي را به ما داده و مارا به طرف دانايي و يك حيات سالم ميكشاني. پس اي مردم، اين معلم است كه هميشه؛ مانند: خشت پخته درميان آتش، زندگي خود را به سر برده و با به سر بردن هر نوع مشكلات ساخته و كوشش ميكند كه فرزندان هموطنش را بسوي تكامل و رشد سوق دهد. پس اي معلم اي شمع شبستان؛ اي چراغ فروزان؛ اي روشن كننده تاريكي؛ اي بر طرف كننده جهل؛ امروز همه داشته ها و دست آورد ها مديون زحمات تو است. اگر تو نباشي قطعا زمينه رشد و انگيزه در جامعه موجود نخواهد بود. تويي كه ما راه را از چاه تشخيص ميكنيم؛ تويي كه ما را از تاريكي بسوي روشني ميكشاني؛ تويي كه دل همه دنياي هستي را بواسطه انسانهاي روي زمين تازه ساخته اي و تويي كه خودت را در راه آبادي و آباداني اين وطن ويرانه قرباني ميكني و هم كرده اي. اي معلم تويي كه انسانهارا از دست ديو جهل ربوده اي و در سر زمين سبز معرفت كشانده اي مادر چنگال سياه و اهريمن ديو جهل خفه ميشديم. ديانت را از ما گرفته بودند، ايمان را از ما ربوده بودند و باز اين معلم بود كه مارا از چنگال تاريك ديو ها باز خريد و كشور جان مارا غرق آب در نور ايمان و سر شار از عشق و ديانت كرد. كشور جان ما د رقلمرو سياهي و ظلمت قرار گرفته بود و آفتاب جان شما ساليان متمادي بود كه غروب كرده و در غروبستان شان پناه جسته بود، حديث جز حديث يأس و نا اميدي نبود، سخن جز سخن سياهي و سردي چشمان شما قدرت ديدن را از دست داده بود و همي شد در اين حجم ظلمت تا دو متري پرواز نمايند. پس يگانه هديه ي بزرگ معلمان اين بود، كه خورشيد را طلوع دادند و ما غرق نورگشتيم. اينك مي بينيم كه پرنده چشم تا دور دست ها مي پرند و افق هاي گسترده را در زير بال شان تسخير ميكند. پس سلام بر تو اي معلم. ميدانيم كه روشني تو، روشني نور است. پس سلام بر تو اي نور، درود خداوند بر تو.

انســان،زمـــان و زنـدگی

 فاطمه "محمدي"

    زندگی بهترین موهبت الهی است که برای موجودات،خصوصآ برای انسانها اعطا گردیده است  واین تحفه الهی حیثیت یک لوحه سفید را داشته وانسان به عنوان یک موجود مختار آزاد است تا خودش هرطوریکه میخواهد  روی این لوحه سفید نقاشی کند ولو که زیبا باشد یا زشت ،فقط مربوط خودش بوده وکسی حق دخالت در آن را ندارد.

     خداوند وقتی که این لوح سفید را به عنوان تحفه به انسان هدیه میکند از انسان می خواهد که سرنوشت خویش را با قلم افکار واندیشه های خود وبه اراده خود بروی آن رقم بزند. همین است که انسان با اندیشه هایيکه در سر دارد سرنوشت خود را رقم می زند، هر آنچه را که می خواهد با فکر وتلاش خلق کرده وبه زندگی خویش سر وسامان میدهد.اما انسان نباید فراموش کند که اگر زندگی به انسان هدیه ازطرف خداوند است نتیجه زندگی وچگونه زیستن ما هدیه ما برای خداوند است،که کیفیت و نحوه زندگی ما ونتیجه آن وابسته به کیفیت اندیشه ها ومیزان باورهای ماست. ما بهر اندازه که باورهای عالی واندیشه های باقدرت داشته باشیم به همان اندازه عملکرد های ما ثمره مثبت داشته ومورد قبول حضرت حق واقع می شود.چیزی را که نباید فراموش کنم اینست که انسان از بدو تولد دارای افکار واندیشه عالی نبوده بلکه به مرور زمان ودر جریان پختگی هر لحظه افکار واندیشه هایش در حال تغیر است یعنی انسان در کودکی دارای افکار خام تر از جوانی ودر جوانی دارای افکار واندیشه خیلی خام تر از پیری است.منظورم اینست که افکار واندیشه انسان هر لحظه در حال پخته شدن است واین پخته شدن افکارواندیشه انسانها  به پدیده زمان نیاز مند است.زمان یکی از مهمترین ویژگی های زندگی بوده وتنها بر روی محور زمان است که زندگی انسانها در چرخش است،پس زندگی انسانها نظر به زمان دارای سه بخش است که این سه  بخش به ترتیب  عبارتند از:گذشته ،حال و آینده.هر کدام این بخش های زندگی انسان دارای ویژگیهای مربوط به خودشان است؛ مثلآ: گذشته همانطوریکه از نامش پیداست گذشته است ودیگر بر نمی گردد وهرچه که با آن یکجا گذشته نیز برگشتنی نیست.آینده نیز هنوز نیامده وهیچ گونه تأثیری بالای زندگی فعلی انسان ندارد.آنچه که برای انسان مهم است حال یا اکنون است چرا که حال هم می تواند نواقص وکمبودی های گذشته را جبران کند وهم می تواند فردا وآینده بهتری را تضمین کند.چنانچه سعدی گفته است:

سعدیا دی رفت وفردا همچنان معلوم نیست

درمیان این وآن فرصت شــــمارامروز را

     اما همه نمی فهمند که با این سه بخش زندگی چگونه برخورد کنند،وانسانها در نوعیت برخورد شان با این سه بخش زندگی به سه دسته تقسیم مسشوند.

دسته اول:تعدادی از  انسانها همواره غرق در گذشته خود هستند مثلأ اگر گذشته خوبی داشته  اند همیشه افسوس میکنند که چرا گذشت،کاش بر گردد ویا کاش بیشتر استفاده میکردم.اگر گذشته بدی داشته اند نیز همیشه اظهار پشیمانی وندامت کرده وافسوس می خورند که چرا این گونه وآن گونه شد، چرا درس نخواندم ،چرا در فلان امتحان؛ مثلا: کانکور کامیاب نشدم،چرا اوقاتم به بیهودگی سپری شد وهزاران چراهای بی معنای دیگر، که باعث تلخی زندگی شان میشود وجز زیان رساندن ارمغان دیگری برای شان ندارد.پس حسرت خوردن برای گذشته جز وقت تلف کردن چیزی دیگری ندارد که به انسان تقدیم کند وبرای انسان ضروراست گذشته را فراموش کند.

دسته دوم: تعداد دیگری از  انسانها هستند  که فقط برای آینده زندگی می کنند ،حال خودرا فراموش کرده وهمیشه در حال خیال بافی اند بدون اینکه با خلق افکار واندیشه های مثبت خود برای  هدف مشخصی اقدام کنند همیشه خیال می بافند که در آینده حتمأ فلان  کار را انجام میدهم مثلأ: حالا میخوابم فردا صبح زود خوب درس میخوانم ،حالا کمی تفریح میکنم هفته آینده انشاالله فلان جا میروم تا فلان کار را قرار داد کنم،یا چند روزی استراحت میکنم ماه آینده بعد ازینکه امتحانات سپری شد میروم فلان کورس، زبان انگلیسی یا...میخوانم،غافل از اینکه فعلأ بهترین زمان  برای هر کار است وآینده را چندان اعتباری نیست.زندگی چنین انسانها پوچ وبدون هیچگونه تحول سپری میشود که متأسفانه خود شان بیخبر وغرق در خیال پردازی اند.

دسته سوم:که به این دسته انسانهای هوشمند،زرنگ وخود آگاه نیز گفته میتوانیم کسانی هستند که خود گذشته را رها کرده فقط از تجربه های آن برای آینده طرح میریزند؛ اما فقط برای حال زندگی میکنند.چنین انسانها نه پروای گذشته را دارند ونه بدون کدام حرکت واقدام برای آینده خیال می بافند،بلکه از خاطرات تلخ وشیرین گذشته تجربه گرفته، به حال خود سخت توجه دارند وبرای آینده نیز طرح های قابل عملی شدن دارند.این دسته کسانی اند که در لحظه ها زندگی میکنند ودر لحظه ها فرصت هارا شکار کرده وبه ثروت ها تبدیل میکنند. انسان باید همینطور باشد وهمینطور زندگی کنند،چرا که زندگی کتابی است که باید هر روزاز نو خوانده شود،زندگی عبور سبز ثانیه هاست که دم بدم میگذرد و به دریای عدم میریزد، زندگی؛ شادی ،لذت،زیبایی وعشق است که چون کودکان معصوم در دلهای  ما به خواب رفته اند ومنتظر اند تا چشم بگشایند وباصدای پر مهر ما از خواب برخیزند.ماهرکدام میتوانیم شاهکار زندگی خود را به دست خود خلق کرده ،فاتح سرنوشت خود شده وبه اوج قله های سعادت صعود کنیم.هرکس نویسندهء کتاب زندگی خود است که اگر قلم بدست گیریم و واژه ها ومضامین را از آسمان اندیشه بر زمین ذهن بیاوریم فقط کافی است که عناوین را انتخاب کنیم آنگاه فصلها به خودی خود رقم میخورند ونمایشنامه ها یکایک در ذهن نقش می بندند که بازیگر آن جز خود ما کسي دیگری نیست. پس باید خود ما بزرگ ببیندیشیم وبهترین هارا بخواهیم تا به بهترین ها برسیم چنانچه شاعری گفته:                 

زندگی زیباست ای زیبا پسند

زنده  اندیشان به زیبایی رسند

     در نهایت زندگی مدینه فاضله است که همه کس به عشق دیدن آن بار سفر بسته اند،مدینه فاضله همان شهری است که در آن رؤیاها تحقق میابند وآرزوها بر آورده میشوند.درین شهر کمال به معنای واقعی خود عینیت یافته ودعاها مستجاب میشوند. پس ای انسان مختار وآزاده! در شهر کلان زندگی از کنار همنوعانت با بی تفاوتی مگذر وبه هیچکس بی اعتنا نباش ،خودرا حلقهء از حلقه های زنجیر زندگی بدان وخودراچون عنصر وفرایندی درین چرخه ببین؛ چراکه اگر عنصری در فعل وانفعالات درست عمل نکند از این چرخه خارج شده وخسارت جبران ناپذیر بخود وهمنوعانش وارد خواهد کرد.تو وقتی از این چرخ خارج نشده ودرست عمل میکنی که برای حال خود زندگی کنی. گذشته را باوجودیکه ازآن تجربه کسب کرده ای فراموش کنی و آینده را با وجودیکه نسبت به آن امیدواری رؤیا نسازی.چنانچه خیام گفته است:

از دی که گذشت هیچ ازاویاد مکن

فردا که نیامده است فــــریاد مکن

بر نامده و  گذشته بنیــــــاد مکن

بر حال خوش باش وعمر برباد مکن

سكوت تاكي؟

علي "شجاع"

     طوريكه معلوم است تقريبـــــا دو دوره از رياست حامد كرزي در افغانستان ميگذرد، اما مشكلات به همان اندازه كه بود به همان اندازه باقي مانده است. در قانون اساسي افغانستان انكشاف متوازن درج گرديده؛اما جامه ي عمـــــل نه؛ بلكه به او زنجير عمل گردن آويز شده است. وعده و نويد هاي دولت مردان ما، مارا به طرف يأس و نوميدي برده و ميبرد. تا حال هر قدر كه وعده داده اند، اندكي هم به او جامه ي عمل نپوشانده اند. اين نوشته از زبان مردم زجر ديده جاغوري به رشته تحرير درآمده، كه خواست اين مردم آرامش و امنيت است. چنانچه خود اين مردم در داخل خود تضمين گر امنيت و آرامش هستند؛ اما اين مردم در مسير راه جاغوري- غزني مشكلات زيادي داشته اند و هم دارند. چند روز قبل در مسير راه طاقچين و توده چينه چند نفر از گروه طالبان راه مسافرين را گرفته و مسافرين را شديدا لت و كوب نموده، پول و همه وسايل دست داشته آنها را ربوده اند. كه اين پروسه جديد و نو نبوده؛ بلكه از قبل وجود داشته، كه هميشه مسافرين در اين مسير دچار مشكلات فراوان گرديده اند. اما امسال از مركز ولايت غزني براي امنيت راه ولسوالي جاغوري، مالستان، اجرستان و دايه تشكل يك پايگاه نظامي را در نظر گرفته شده كه اين پايگاه نظامي بنام بيز كه متشكل از نيروي امنيت ملي، اردوي ملي، پوليس ملي، نيروهاي آيساف و يك مقدار نيروي امنيتي خصوصي در آن شامل ميشوند. اما بايد گفت كه كار، اگر كاملا درست عملي گردد و تداوم داشته باشد براي هميشه، خوب است؛ اگر براي مدت زمان محدود باشد هيچگونه نفعي را در پي نداشته؛ بلكه كار آينده اين مردم را خرابتر از قبل ميكنند. مسئولين ذي ربط بايد متوجه اين نكته باشد كه بايد بصورت دايم در اين مسير نيرو به اندازه كافي داشته باشند؛ چون مسئولين ما بايد كاري را انجام ندهند كه پاره ي آتش را در مسير باد بگيرند كه آن پاره آتش تيز تر گردد. اگر نيروهاي امنيتي در مسير قره باغ- زرد آلو براي يك وقت محدود باشد، دوباره راه عبور اين مردم از همين مسير است، كه آن وقت مسافرين، ديگر آب خوش از دست گروه طالبان نخواهند خورد. در اخير خواست اين مردم از دولت مردان و مسئولين ذي ربط اين است كه ما مردم تا كي رنج ببريم و تا كي از دست نا امنيها در مسير راه خود در عذاب باشيم و تا كي در اين مسير خسارات جاني و مالي بدهيم؟ ديگر بس است، رنجها و درد هاي ما مردم را در همين مقطع و همين نقطه خاتمه بخشيد؛ چون اين مردم تا حال به طرف دولت مركزي نگريسته، كه دولت مركزي در مقابل چنين اعمال طالبان چه ميكند. اگر دولت مركزي فكري اساسي به حال اين مردم نكند، ديگر براي اين مردم صبر و تحمل باقي نخواهد ماند و دست به عكس العمل در مقابل طالبان خواهد زد. چون ديگر كاسه ي صبر اين مردم لبريز شده است.

چند شعر از مهدی رحمانی

 

خدايا من در اين دلخــــانه ي خويش

ندارم جز غمــــــي جانانه ي خويش

ز هجرش ســــوختم بر مثل يك شمع 

بودم شمعش او بود پروانه ي خويش

هـــمي سوزاند آن زلـــــــفان زردش

ز زلفش چون بساختم خانه ي خويش

ندانســـــتم كه بعد از لحـــظه ي چند

خـــــرابم ميكند با شـــــانه ي خويش

اگر سوختن، كار عاشـــــــقان هست

نمــــــــود اندر دلم زولانه ي خويش

روا كن حاجت ديريــــــــــــــنه ام را

كه من سازم او را دور دانه ي خويش

شدم خـاكــــــستر از رنج و غـــــم تو

مرا سوختانده اي در لانه ي خــويش

ببردند دلـــــــــــــــــــبر ديرينه ام را

رقيبانم به صد مـــــــكرانه ي خويش

عجب گشــــــــــتي جنون يارت نبيند

رقيبت ساختند، بيـــــــگانه ي خويش

نباشي گر جنون "مهدي" تو هرگز

نخواهي گفت چنين افسانه ي خويش

چند شعر از واحد اندیشه

 

فرشته، زندگي اينه، اسيـرم    هنوز در بند چشمان تو گيرم

فرشته، زنــدگي حـــالم گرفته     از عشق و مشوق و عاشق سيرم 

روزي پيش، دخترك نشسته بود و چاي و قند 

يك نگاه به پنـــجره، حرف هـاي بند بند

روزي پيش باد نشســته بود روي كاكلش

يك كــــمي پايـين ميزد و يك كمي بلند 

سارا چه قــدر مثل همـــيشه ديگر شده

نامش فقط همـــــين ولي خيلي تر شده

در امتــــــــــحان سبز ترين دختران ده

با نمره هاي بيـــــست از خيلي سر شده

افسون چشــــمهاي قشنــگش ميانه راه

هر روزه درد ســر بري يك در بدر شده

سارا بهـــــار را با رقـــــص چادرش

در باد هاي وحشـــي كوه يك اثر شده

ديگر تو نيستي

 

ديگر تو نيستي كه از من خبر شوي

لختي به من دعا كني كه بهتر شوي

ديگر تو نيستي كه بگويم شكسته ام

فقط با درد هاي غريبم نشسته ام

ديگر تو نيستي دل من بي تو خسته است

داني؟ فقره و هر استخوان شكسته است

ديگر تو نيستي كه به من تكيه گاه شوي

در انتهاي عشق بدستم عصا شوي

*****

ز بعد تو و بعد من، دلم بي تو، دلت بي من

هواي پر غبار تو، شهر بي قرار من، جهان سرد و تار ما

فقط بي تو فقط بي من

شعر از نوروز علي آرمان

دو بيتي از خواهر (ر. صخره) از شهر كابل

 

چه غروب تابناكي، كه در اين فضــاي رنگين

چه طلوع آفتابي بر دل، اما چه غمـــــــگين

چه ستاره هاي پنهان امشب بر دلــــم نشسته

چه جرقه هاي روشن بدو چشم اما چه ننگين

دوري جستن از دل

 

سحر با بلبلان از درد عشقت شكوه ميكردم

ز داغ وفرقت و رنجت چو بلبل ناله ميكردم

ز آيين جفايت آنچـــــنان صيد ستم بودم

كز آوارت گريــبان تا به دامن پاره ميكردم

گهي انگشت بر دندان، خيالت نقش مي بستم

گهي با سوز دل زخم دلم را تازه ميكردم

پس از چندين شكيبايي بريدم دل ز ديدارت

به ميثاق دروغين تا بكي دل بسته ميكردم

شدم مجنون هــــر كويت دريغا اين ندانستم

كه دل را سر خودي اندر پي ات آواره ميكردم

ز بس كه سوختم بيهوده عمري را به بالينت

پس از چندي دريغ از سوزش پروانه ميكردم

غروب طالع مسعودم آنروزي نمايان شد

كه در صبح ازل در پاي، اين زولانه ميكردم

به رويايي وصالت بي سبب همزاد غم بودم

چه زيبا بود كه يكسو از دل اين افسانه ميكردم

شعر از مرتضي "نيكبين"

عشق وطن

 

شعر از خالق همت

وطن عشق تو بر من است افتخار            

سزد تاكه باشــــــم ترا دوستدار

به قلبت غـــنوده است اجداد ما

تـــويي خانه ي باب و جد كبار

پي حفظ تو، طفــل، پير و جوان

نموده است جانـها ي شيرين نثار

جوانانت اي خـــــاك آزاده گان

چو شيران هميشه است دشمن شكار

به تكبير چـــون نعره ها بر كشند

نگيرد بجا پاي دشـــــــمن قرار

سر افــــراز بوده به هـــر آزمون

كه نقش است در خــاطر روز گار

نبرده ســــلامت سر از مــرز تو

عدوي تجــــــاوز گر نا بكـــار

هــــمه كوه دشت تو دارد بخود

نشان شجـــــــاعت ز ما يادگار

ز آسيب و ترفند بيـــــــگانگان

شده گــــرچه بوم و برت داغدار

مــــخور غم كه نو باوگانت همه

ستون هاي دانش نمود اســــتوار

كمر بسته كن" همـــتا" اين زمان

كه باشي به دانشــــوران هم قطار

فــروغ فرخزاد

تهيه كننده: طاهره تابان

فروغ فرخزاد در پانزدهم دي ماه ( جدي ) سال 1313 از حاصل پيوند سرهنگ فرخزاد و توران وزيري تبار چهارمين فرزند ايشان بودند، تولد شد. پدرش يك افسر مستبد ارتش رضا خاني بود كه در كودتاي رضا خان نقش داشت. او غير مسلكي كه داشت ، علاقه خاصي در قسمت شعر و شاعري داشت كه گاه گاه با اشعار حافظ و سعدي خلوت كرده و فروغ فرخزاد به او گوش ميداد كه همين نقطه، نقطه آغاز شعر وشاعري فروغ بود. فروغ دوران تحصيلي خود را در دبيرستان خسرو خاور به پايان رسانيد. و در سال 1328 به هنرستان با نوان كمال الملك رفت و آموزش خياطي و نقاشي را ياد گرفت. فروغ فرخزاد در سن 17 سالگي با پرويز شاپور كه در سن 31 سالگي قرار داشت و يكي از بستگان مادرش بود، ازدواج كرد و به اهواز نقل مكان كردند. نامه هاي را كه فروغ فرخزاد براي پرويز شاپور فرستاده بود توسط عمران صالحي جمع آوري و نشر شده است. كه همين نامه ها دلبستگي فروغ را به پرويز شاپور نشان ميدهد. در سال 1331 تنها فرزندش بنام كاميار متولد شد و پس از آن روز هاي سختي را پشت سر گذرانيد و بسيار زود از شوهرش جدا شده و فرزندش نزد پدر باقي ماند و فروغ به تهران بر گشت. جدايي فروغ از تنها فرزندش كاميار برايش سخت و دشوار بود. كه در اشعارش آمده است كه:

دانم اكنون از آن خانه ي دور         شادي زندگي بر گرفته

دانم كه طفـــــــلي به زاري         ماتم هجــر مادر گرفته

ليك من خسته جان و پريشان         میــــسپارم ره آرزو را

يار من شــعر و دلدار من شعر       ميروم تا بدست آرم اورا

گرچا" به صورت دقیق علت جدايي فروغ از پرويز معلوم نيست بعضي منابع بصورت مبهم، علت جدايي آنها را يكي از وابستگان آنها را ميدانند. اما به نظر من تندي خود فروغ باعث جدايي آنها گرديده است. فروغ داراي پنج اثر شعري بوده است كه به ترتيب آنها ميتوان نامبرد: اسير، ديوار، عصيان، تولد ديگر و ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد. فروغ فروخزاد در سال 1337 به طرف سينما رو آورد و در اين مسير با ابراهيم گلستاني آشنا شد و اولين كسي كه او را در اين راستا ياري كرد، ابراهيم گلستاني بود. فروغ در سال 1343 به ايتاليا، آلمان و فرانسته مسافرت كرد و او در اين مدت چه در داخل ايران و چه در خارج از ايران به شهرت خاصي دست يافته بود و سازمان فرهنگي يونسكو فيلم نيم ساعته از زندگي او تهيه كرد. فروغ در طول زندگي اش به تعداد 56 نامه براي پرويز شاپور فرستاده بود كه پيش از پيوند 16 نامه ، در دوران زندگي مشترك 22 نامه و پس از جدايي 18 نامه. فروغ در ساعت 3 عصر دوشنبه 24 بهمن ( دلو ) در اثر يك صانحه ترافيكي به زندگي اش خاتمه بخشيد. و در تاريخ 26 دلو روز چهار شنبه به سن 32 سالگي توسط نويسنده گان و همكارانش در گورستان ظهر الدوله به خاك سپرده شد. و بايد بگويم كه فروغ فرخزاد زني بود كه اشعار يوشي (نيمايي) مي سرود و آن شاعر دهه ي چهارم ، صده سيزدهم و ايراني تبار بوده كه يكي از شاعران معروف صده سيزدهم زبان فارسي به حساب مي آيد.

نمونه ي از اشعار فروغ فرخزاد از مجموعه " اسير"

       در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت        

 از اين زندان خامـوش پربگيرم

      به چــــــشم مرد زندانبــان بخـندم         

 كنارت زندگي از ســــر بگيرم

    درين فــــكرم و ميدانم كه هـــرگز      

مرا ياراي رفتن زين قفس نيست

     اگر هم مــرد زندانبـــــان بخــواهد      

  ديگر از بهـر پروازم نفس نيست  

نظام اجتماعي هزاره جات در قرن 19 ميلادي

استاد محمدالله خان استاد در ليسه سلطاني

ج: دهقانان:- تهي دستان بخش بزرگ و عمده ي طبقه دهقانان و رعيت بودند كه در اختيار خويش نه زمين داشتند و نه از دارايي بر خوردار بودند، آنان مجبور بودند يا بصورت اجاره نزد هم قلعه هاي خود كار نمايند و يا پيش باداران شان به ( گله داري) مشغول شوند. ( سراج التواريخ صفحه 72 جلد سوم) (و يا بورت فرعي كار را براي امرار معاش دست و پا كنند)البته اين امكانات براي تمام اين قشر تهي دست ميسر نبوده بلكه صرفا آناني، از اين امكانات بر خوردار ميگرديدند كه در نزديك هاي شهر هاي بزرگ كابل، قندهار،‌هرات و بلغ زندگي ميكرد. طبق گفتار (برنس) بين سالهاي 30 قرن 19 هزاره هاي تهي دست به تعدادي زيادي ( در حدود ده هزار نفر) در فصل زمستان به كابل آمده و براي كسب وكار به تكاپو مشغول بودند، اين مهاجرت يا پيش گرفتن سفر براي جستجوي كار حتي در اواسط دوم قرن 19 نيز ميان هزاره هاي تهي دست رايج بود (كتاب اراضي مردم افغانستان چاپ مسكو سال 1880 م مولف دينيوف ) كه براي بدست آوردن نان بهر كاري كه ممكن بود دست ميزدند. باشرايط بسيار سخت زمينداران تاجك و افغان براي زراعت و كار در زمين  هاي آنها موافقت ميكردند. عده اي از هزاره هاي فقير براي خدمت عسكري پيش سلاطين و امير هاي كابل مي شتافتند. و آنان با كمال خوشي (هزاره ) هاي را وارد فرقه هاي عسكري ومسلح خويش مي ساختند، زيرا هزاره ها با امانت داري وفا داري ، قدرت تحمل و جرائت و مردانگي زبانزد همه بودند ( كتاب سلطنت كابل چاپ لندن 1815 مولف الفنستون ) دهقانان و رعيت بصورت كامل زير سلطه و نفوذ مير ها و خانها قرار داشتند، كه در اين مورد مسئوليت هاي زيادي را به شانه هاي خويش حمل مي نمودند، ( مهمترين تعهد دهقانان در برابر مير ها همان پرداخت مقدار محصول به مير بود كه يك سوم محصول بدست آمده از زمين مي رسيد) بعضا مير ثلث محصول را از رعيت نگرفته بجاي آن سه راس گوسفند، از يك طناب 1700 متر مربع زمين درجه اول دو راس گوسفند از زمين متوسط و يك راس گوسفند از زمين بسيار خراب يا درجه سوم اخذ مينمود ( كتاب هزارستان ترجمه تاشكند 1898 مولف محمد عظيم بيگ) رعايا و دهقانان اگر علاوه بر محصولات زراعتي، محصولات صنعتي نيز توليد مي كردند. مجبور بودند كه نيم قيمت آن را نيز براي مير بدهند. سالانه يك چهلم(40/1 ) گله اسپان، شتر ،گاو،گوسفند، بز براي مير داده مي شد هم چنان بصورت بسيار منظم واردات يك فاميل رعيت از طرف مير به ثبت مي رسيد . و تعداد نفرات آن فاميل نيز شمار ميشد، كه هر بار در وقت سر شماري بايد يك غلام يا كنيز از هر سه فاميل رعيت به مير داده مي شد . زكات نيز كه بعضا يا دايما براي مير ها میرسيد، پرداخته مي شد . حتي براي ميران نيز كه تقريبا يك چهلم محصولات زراعتي بود منبع مالي به حساب مي آمد. (كتاب آسيايي مركزي سالهاي (1823-1841 چاپ لندن مولف هارلان)   علاوه بر اين تعهلات رعيت بايد قسمتي از كار باقي مانده را به عنوان (بيگار) نيز انجام ميداد بيگار عموما براي اجراي كار هاي ساختماني قلاع و استهكامات مسكوني ديگر سرکسازي و غيره براي ميران انجام مي يافت از همه مشكل تر تعهلات عسكري يا خدمت نظامي بود. هر فاميل بايد طبق ضرورت و خواهش مير يك نفر مسلح را براي خدمت مير مقرر مي داشت. در حال كه خود فاميل مكلف بود اسلحه تجهزات و تمام ضروريات يك نفر مسلح را نيز در اثناي جنگ تهيه نمايد(1) (كتاب آسيايي مركزي چاپ لندن 1845مولف هارلان )  وضعيت رعيت هاي فقير هزاره ) طوري بود كه نوكرها و ديگر اشخاص مؤظف، كه از طرف ميران براي جمع كردن ماليات و يا انجام دادن ديگر تعهلات افراد رعيت تعين مي شدند . نه فقط اوامر را موبه مو اجرا مي كردند بلكه كوشش مي كردند تا جيب هاي خود را نيز از حاصل زحمت رعيت پر نمايند لذا روز به روز وضعيت رعيت هاي فقير هزاره ) بد و بدتر مي گشت يعني آنها مجبور بودند كه دو چند ماليات تعين شده را بپردازند . در صورت اعتراض يا معطاي در تاديه ماليات اموال و تمام مملكت رعاياي فقير توسط نوكران يا شخص مير ضبط مي گرديد و عوامل تأخير هرگز مورد توجه قرار نمي گرفت طبق گفته هاي هارلان ماليات از رعيت فقير به معني كامل كلمه گرفته مي شد. اما طبق گفتار (داديروف) در شرايط فوق الذكر دهقانان هزاره در اجتماعات هزاره جات آلات ابزار استعمار شوندگان كامل به دست طبقه حاكم فيودال بودند و جامعه هزاره با عادات و سنن خود مبني بر همكاريها و پذيرش فشار سبب گرديد كه آن اجتماع فعال و مفيد به خدمت گزار فيودالها در زمينه هاي اجتماعي از قبيل سيستم آبياري سركسازي و غيره تبديل شود كه بر پايه زحمت و تلاش رعيت استوار بود. به اين ترتيب قدرت و نفوذ طبقه حاكم در هزاره جات بازوي ديگري را جهت اعمال جبر هاي خارج از ساحه اقتصادي بر توده هاي رعيت (هزاره ) براي مير تشكل مي داد. موقعيت رعيت فقير هزاره در بعضي ازمناطق هزاره جات هر روز بيشتر از پیش رو به خرابي مي رفت زيرا آنها تحت ظلم و استعمار دو تا سه جانبه قرار مي گرفتند حتي تاجران قزلباش كابل با استفاده از نفوذ ميران محلي توانسته بودند، زمين هاي زراعتي در هزاره جات خريداري نمايندو رعاياي فقير هزاره را در آنجا به كار وارد سازند و قلعه هاي خويش را اعمار كنند، ( سراج التواريخ جلد 3 – 1912-1914 فيض محمد كاتب) آنان بعضا زمين هاي زراعتي خود را به دهقانان فقير اجاره ميدادند و در بدل آن يك مقدار محصولات زراعتي از آنها اخذ ميداشتند. تاجران كابل ، قندهار ، غزني و هرات مشتركا و به كمك يكديگر اتحاديه ( مونو پولي) استثماري در هزاره جات ساخته بودند كه اساس آن بر تعيين قيمت اجناس و يا محصولات زراعتي و حيواني به منافع خود شان استوار بود، به عبارت ديگر ميتوان گفت كه مبادله محصول يا كالا اساس عادلانه اي نداشت احيانا اگر كسي نمي توانست محصول كالاي تجارتي را خريداري نمايد، تاجران با علاقه فراوان و اعمال شرايط به قرض دادن موافقت ميكردند ولي در بدل آن فيصد بيشتري را از نرخ سود بدست مي آوردند. به كثرت ديده ميشد كه مقروضين هزاره نميتوانست قرض خود را در برابر تاجر اداء نمايد در آن صورت بود كه شخص مديون به جبر و زور به كابل مبرده ميشد كه بعضا به غلامي يا نوكري در قبال قروض خود به فروش ميرسيدند و يا اگر ممكن ميبود (کتاب سفر به سر چشمه آمو سالهاي 1872) وضعيت هزاره هاي فقيري كه تحت كنترول آن دسته فيودالها يا ميراني قرار داشتند كه با حكومت همسايه داراي اتحاد عسكري ميبود بسيار خراب و تأسف انگيز بود،‌در اين مناطق رعيتهاي فقير مجبور بودند تا علاوه بر پرداخت ماليات به مير ها و رهبران خود به روئساي قبايل متعحد نيز ماليات اضافي بپردازند همه ساله اشخاص مؤظف از طرف حكومتهاي همسايه به مناطق مذكور براي جمع آوري ماليات و پر كردن كيسه هاي خويش ميرفتند. بطور مثال: حاجي خان كاكر كه در سال 1832 م از طرف حكومت امير كابل در بهسود براي جمع آوري ماليات فرستاده شده بود به اضافه ( چهل هزار روپيه براي امير كابل كه متحد و يا طرفدار ميران بهسود بود) مبلغ سي هزار روپيه ديگر براي شخص خود از رعيت فقير منطقه بهسود جمع آوري كرد. ( كتاب حكايات سفر در بلوچستان و افغانستان سالهاي 1825 – 1838 مولف فاسون) در حالات خصوصي بعضا بنظر ميرسيد كه حكومت همسايه علاوه بر ماليات خواهان بنده و غلام و كنيز ميشد مثلا خان قندوز مراد بيگ به اضافه ماليات كنيز و غلام نيز ميگرفت. در اين حالت چند فامل رعيت جمع ميشدند و يك غلام را از بازار برده فروشي مي خريدند. ( كتاب سفر به سر چشمه آمو، سال 1872 م ) در شرايط مالداري و كشت و كار وسيع مناطق كوهستاني به نفع فيودالها كار چنان سنگين و پر زحمت بود كه رعيت فقير بصورت قطع نميتوانست دست به كار هاي توليدي براي شخص خود بزند لذا اكثريت رعاياي فقير از خويشتن خانه و آيداد نداشتند و در مغاره ها (سموچها) يا چهار ديوار ها با وضع خرابي زندگي ميكردند. ((ژ. وود)) كه در سال 1837 م از شهر كابل براه بهسود ، سفر قندوز را پيش گرفته بود به گروههاي زيادي از آوارگان هزاره كه گرسنه و نيمه بيرهنه بودند بر خورد نموده و از مصاحبه با آنها در يافت كه در آن سال،‌ زمستان هزاره جات زود تر از موقع رسيده و تمام حاصلات آنها را نابود ساخته است كه در نتيجه آن قدرت پرداخت ماليات را براي مير و دولت نداشته،‌ در برابر آن عمال مير ها تمام اموال و حيوانات شان را ضبط نموده بودند. لذا آنها مجبود گشتند كه براي يافتن كار و بدست آوردن (( قوت لايموت)) رنج مسافرت را به طرف جنوب متحمل شوند. ( كتاب سفر به سرچشمه آمو، سال 1872  مؤلف وود ) حتي در سالهاي كه محصولات و كشت و كار از فصل هاي مساعد و مفيد نيز بر خوردار بود، مير ها و ديگر افراد طبقه حاكمه تا جايي كه امكان داشت دست رنج رعايا را به يغما برده و مقدار ناچيزي را به صفت خوراك براي شان باقي ميگذاشتند و فقر عمومي در هزاره جات به حدي بود كه حتي نمك نيز از جمله ي وسايل زينتي شمرده ميشد. جنگ ها و اختلافات داخلي نيز كه دامنگير هزاره جات بود بر موقعيت و اوضاع زندگي رعيتهاي فقير (نيروهاي مولد) تاثيرات فراوان داشت، زيرا در هر صورت آنها مورد ظلم و ستم غارت و بردگي قرار داشتند و از طرف حكومتهاي فيودالي همسايه نيز دايما تحت فشار و حملات تجاوز كارانه واقع ميگشتند.

دموكراسي و ديدگاهـــها

در ادوار مختلف تاريخي از سر زمين افغانستان باستان مبارزان راه دموكراسي وعدالت اجتماعي، مشروطه خواهان و آزادي خواهان با وقوف، شخصيت هاي اجتماعي و مذهبي نامور، روشنفكران و مبارزان ورزيده ي ملي و سياسي بر خواسته اند كه ايشان از آزادي، ارزشهاي مادي ومعنوي، مذهبي و نواميس ملي، ملت خويش در شرايط بغرنج، دشوار و بحراني دفاع نموده اند و چه بسا جانهاي شيرين خويش را در اين راه قرباني نموده اند، چنين نهقت ها، خواه بطور منفرد و خواه بطور گروهي و جمعي انجام گرفته است. نيروهاي آزادي طلب ملي،‌ مذهبي و ترقي خواه ، ملهم از انديشه هاي نوين سياسي مبتني بر ترقي خواهي و آزادي خواهي، صلح گرايي و انسان گرايي موارث گرانبهاي را برا ينسلهاي كنوني افغانستان بجا گذاشته اند كه در مبارزه براي تحقق دموكراسي و نهادينه كردن مردم سالاري در كشور فرا راه ما قرار دارد. در دموكراسي هاي معاصر، نظام سياسي دولت از سوي مردم تعيين ميگردد و قدرت مالي از سوي نمايندگان انتخابي مردم اعمال ميشود، دولت مداران نه تنها اجرا كنندگان قوانين حاكمه و فيصله هاي ارگانهاي حاكمه انتخابي اند، بلكه بايد آنرا توأم با قضاوت درست و تشخيص دقيق مفاد مردم در موافقت با نياز ها و خواسته هاي شان در عمل تحقق بخشند. ديد ما براي آينده ي افغانستان كه به كشور پيشرفته، داراي مقام مورد احترام در جامعه جهاني و در ميان همسايگان خويش مبدل گردد خوشبينانه است، ولي خوشبيني تنها كافي نيست، ضرور است براي نيل به چنين امري بر پايه ي يك برنامه قابل قبول و عملي تلاشهاي پيگير را سازمان بخشيد و جامعه ي يا شرايطي را كه در آن همه مردم با روح اعتماد و همكاري با يكديگر كار و زيست نمايند بوجود آورد. بخاطر دست يافتن به اين آرمان یعني ساختن افغانستان به عنوان يك كشور آزاد ، مستقل، واحد،‌مرفه و متكي بخود نبايد به هيچگونه تبعيضي بر پايه ي جنس، سن، مذهب، عقيده، انديشه سياسي، مشخصات قومي، طبقاتي، فزيكي، زباني و منطقوي راه داد، صرف در اين صورت عدالت و برابري حقوقي تا حدي ميتواند تامين گردد و هريك از افراد كشور خويش را در امر ساختن كشور واحد شريك بداند، بر گرداند. افغانستان به جايگاه شايسته ي آن مستلزم اقدامات جدي و گسترده در زمينه هاي توسعه و اصلاحات اجتماعي افزون بر باز سازي و پيشرفت اقتصادي است. به اين منظور بايد همه مردم از آزاديهاي مدني،‌انساني و شهروندي بر خوردار گردند، در عمل اثرات رعايت حقوق بشر را احساس نمايند،‌زنان واقعا از تساوي حقوق و اختار لازم در جامعه و خانواده بهره مند گردند. دموكراسي و عدالت اجتماعي،‌ حاكميت قانون و نظم اجتماعي در كشور تحقق يابد. در يك جامعه مدني و دموكرات نبايد انسان بر انسان ديگري و گروهي بر گروهي ديگري و قومي بر قوم ديگري احساس بر تري كند. براي اين مقصد بايد استبداد،‌ظلم و بيداد گري ، نا برابري و تبعيض،‌ تشدد خشونت از جامعه ي ما ريشه كن گردد. با از ميان بر داشتن اين همه نا هنجاري سطح خود آگاهي اجتماعي ارتقاء يافته و اين امر باعث ايجاد دموكراسي در جامعه ميشود. 

انتخابات پارلماني پيشرو در افغانستان

قبل از اينكه در باره ي پارلمان افغانستان (ولسي جرگه ) سخني به ميان بياورم، بايد از شوراي ملي ياد آوري نمايم. فصل پنجم قانون اساسي افغانستان درباره شورای ملي درج گرديده است. كه در ماده هشتاد و يكم چنين بیان شده، كه‌ شورای ملي دولت جمهوري اسلامي افغانستان به حيث عالي ترين ارگان تقنيني مظهر اراده مردم آن است. و از همگي ملت نمايندگي ميكند. هر عضو شوري در موقع اظهار راي، مصالح عمومي و منافع علياي مردم افغانستان را مدار قضاوت قرار ميدهد. ماده هشتاد و دوم ، شوراي ملي را بدو مجلس تقسيم ميكند كه عبارت است از ولسي جرگه و مشرانو جرگه، كه در عين زمان يك نفر نميتواند در هردو مجلس عضويت پيدا كند. كه اعضاي ولسي جرگه توسط مردم از طريق انتخابات آزاد، عمومي ، سري و مستقيم انتخاب ميگردد. كه دوره كار ولسي جرگه يك دوره پنج ساله ميباشد. و تعداد اشتراك كننده گان در انتخابات ولسي جرگه به تناسب نفوس، كه حد اكثر آن در هر حوزه 250 نفر ميباشد. اما در شرايط فعلي افغانستان در هر حوزه تعداد 250 نفر خيلي زياد است. بخواطريكه هنوز هم در افغانستان مردم در حدي نرسيده است، كه بصورت كامل از يك نظام دموكراسي استفاده كرده بتوانند. در اين كشور هنوز هم روحيه ي قومي، عشيره ي ، طايفوي ، حزبي ( همان احزاب جنگي چندي قبل افغانستان )، دوستي و خويشاوندي حاكميت دارد. درست است كه در نظام دموكراسي هر قدر كه تعداد كانديدان بيشتر گردند، مردم همان قدر در قسمت پيدا كردن و شناسايي كردن نامزد مورد علاقه و مورد نظر خود موفق ميشود. كه هنوز ما مردم از اين نظام ارزشمند استفاده كرده نميتوانيم. كه در شرايط فعلي افغانستان تعدد كانديدان هم به ضرر ملت افغانستان و هم به ضرر دولت افغانستان است. چون مردم كانديداي مورد نظر خود را نميتوانند در يابند. هر كس بر اساس ارتباط هاي ذكر شده بدون اينكه فكر كنند، راي ميدهند. كه در اين صورت آراء مردم پراكنده شده و معيار راهيابي را در پارلمان كشور که به قدر پذیرش از كانديدان باشند، تكميل كرده نميتوانند. بناء در اينجاست كه هم دولت شكست خورده و هم ملت. که در این  نوشته برای کاندیدان ولسوالي جاغوري سخن دارم، كه تا حالا در اين ولسوالي تعداد نامزدان انتخاباتي از حد نارمل عبور كرده است. هر كسي كه از يك ولسوالي و يك منطقه، خودش را نامزد ميكند، خود را يك شخص دانسته، آگاه، عالم و چيز فهم منطقه اي خود ميداند. كه در اين قسمت از نامزدان محترم اين ولسوالي سوال دارم كه آيا پارلمان ( ولسي جرگه ) افغانستان از هر خانواده يك نفر را جذب ميكند يا اينكه از يك حوزه حد اكثر 250 نفر را؟ نامزدان محترم ولسوالي جاغوري! به نظر شمايان حق كشي ملت جاغوري در رياست جمهوري اسلامي افغانستان ديگر بس نخواهد بود! آيا مردم و ملت عوام و بيچاره ي جاغوري از جمله اتباع رسمي كشور افغانستان نيست؟ اگر هست پس چرا سهولت هاي که براي ديگر مردم كشور در نظر گرفته ميشود، ‌اما براي مردم اين مرز و بوم اصلا وجود ندارد. علت در كجاست، علت در عدم نماينده گان اين ولسوالي در ولسي جرگه ي افغانستان است. حق گرفته ميشود،‌ داده نميشود. بايد هميشه كسي ميان مردم خود و دولت خود وسيله ي ارتباط گردد تا حق و حقوق مردم خود را از دولت بگيرد. به نظر من كانديداي محترم اين ولسوالي، ديگر مطرح كردن بس است يعني بخواطر مطرح كردن خود ها، نبايد ملت مظلوم جاغوري را به كام تباهي بكشانيم. هميشه ملت و مردم جاغوري از دست چيز فهمان و آگاه هان اين ولسوالي ضربه خورده است آيا گذشت دو دوره از انتخابات كه براي مردم جاغوري نتيجه ي بدي داشته قابل جبران است؟ پس بايد منافع ملت را قرباني مطرح سازي خود ها ننماييم. و از تمام نامزدان اين ولسوالي تقاضا دارم،‌شمايان كه خود ها را قشر دانسته اين جامعه ميدانيد ، ملت جاغوري را قرباني خواهشات شخصي خود ها نكنيد. هنوز وقت زياد داريد به دور هم جمع شده از ميان جمع خود ها افراد نخبه و ورزيده تر را انتخاب نموده و به نفع همديگر از صحنه ي رقابتهاي رنج  آور كنار برويد. حرفم متوجه نامزدان است، كه آراء پذيرفته شده ولسوالي جاغوري در قدم اول نظر به بالابيني ( سروي ) يونما يك لك و شانزده هزار بوده و در قدم دوم اين معيار روي يك لك و پانزده هزار قرار گرفته و در قدم سوم،‌ قدر مسلم آراء پذيرفته شده جاغوري نود و چهار هزار و یکصد و پنجا و سه رای تثبيت شده است. شما فكر كنيد كه با چه مقدار راي يك نفر ميتواند در ولسي جرگه افغانستان راه پيدا كند ، سپس تمام آراء پذيرفته شده را تقسيم بر آن معيار نمايید. كه نتيجه ي آن باعث جذب چند نفر شما در ولسي جرگه افغانستان ميشود. اگر واقعا خود ها را آگاهان و چيز فهمان اين ولسوالي ميدانيد و هستيد ضربه ي وارد شده دو دور گذشته را جبران كنيد. از خواهشات نفساني و شخصي خود ها بگذريد،‌ يك بار منافع ملت را در نظر بگيريد. و در غير آن صورت هيچ كس در پشت صندوق هاي راي حاضر نميشوند. پس در اين صورت نتيجه بد تر از گذشته خواهد شد. كه بايد در آن زمان مزه ي تلخ ترين اوقات را با كام و زبان خود ها بيچشيم.