حقوق اولاد بالاي والدين

همانگونه كه نيكي و احترام والدين بر فرزند واجب است همچنين حقوقي هم بر عهده پدر و مادر است كه رعايت آن بالاي والدين ضروري است و چنانچه رعايت نشود ممكن است اولاد در اثر ترك از حقوق پدر و مادر به عاق والدين مبتلا شود. چنانچه در مسايل شيعه از پيامبر اكرم روايتي بدين مضمون نقل گرديده است. از جمله امور مهم كه رعايت آن بر والدين فوق العاده لازم آنست كه سعي شود كاري نكنند كه اولاد شان مبتلا به عقوق آنها گردند؛ مثل اينكه: كار هاي سخت به او رجوع ننمايند كه در اثر سختي از زير بار اطاعت شان شانه خالي كرده و در نتيجه عاق والدين شود و يا ترك محبت كردن به فرزند كه در نتيجه فرزند هم عكس العمل نشان دهد وظيفه والدين است كه فرزند شان را به انجام اين واجب مهم الهي يعني نيكي و ادب به والدين كمك و همراهي نمايند و از روي مهر و شفقت او را ازعاق شدن باز دارند مثل اينكه لغزشهايش را ناديده بگيرند و احسان و اطاعتش را هر چند نا چيز باشد، پذيرفته و سپاسگزاري نمايند و درباره اش حضورا و غيابا دعا نمايند. تفصيل حقوق فرزند بر والدين در كتب فقهي آمده است كه به قسمتي از آن اشاره ميشود. 1- پس از هنگام ولادت تا وقتي كه به حد رشد و بلوغ برسد خرج، خوراك و پوشاك او به دوش پدر است. دختر هم همينطور تا وقتي كه به خانه شوهر نرفته خرجش بعهده پدر است.

2- ازدواج دختر و پسر از حقوق مسلم اولاد بر پدر است.

3- پدر و مادر بايد در تعليم و تربيت فرزند خويش بكوشند و آنها را با اصول و فروع دين آشنا كنند خصوصا خواندن قرآن را به آنان بياموزند.

4- پدر و مادر بايد نسبت به فرزندان خود رئوف و مهربان باشند و بين آنها فرق قايل نشوند. پيغمبر اكرم (ص) فرمود: فرزندان خود را دوست بداريد و به آنها ترحم كنيد و هرگاه وعده اي به ايشان داديد وفا كنيد چون تنها اميد فرزند پدر و مادر است و نيز فرموده: كسي كه فرزند خود را ببوسد حسنه اي برايش ثبت ميشود.              ( استاد محمد مهدي بهزاد )

سازوكارهاي تامين قانون

پيشگفتار:                                          

    نویسنده: عبدالغفور شهیدزاده

از آنجايي كه انسان طبعاً و فطرتاً عنصري است اجتماعي و مدني الطبع، كه بايد در اجتماع زندگي كند، به ياري همنوعان به هدفهايش نايل آيد و منافعش را تأمين نمايد از رفاه و آسايش و آزادي كامل بهره‌مند شوند و آسايش جسمي و روحي نيز داشته باشد.

لذا در چنين جوامع نياز به قانون مدون است كه امكان زندگي جمعي را فراهم كند و روابط مردم را تنظيم كند و هر كس و هر گروه را در جاي شايسته‌ي خود بنشاند و حكومتها را در جهت حفظ نظم عمومي و تأمين امنيت عمومي و برقراري عدالت اجتماعي و...سوق دهند تا در جامعه از بروز تعارض و اصطكاك منافع و انواع تنازع و تشاجر و كشمكش‌ و هرج و مرج و قدرت نمايي و زور آزمايي و سلطه‌گري جلوگيري شود. از اين رو انسان و جوامع انساني نياز به قانون دارد و اهميت و ارزش والاي آن در سازمان دادن و سامان بخشيدن امور جامعه و رسيدن به آسايش و امنيت و رشد و بالندگي و كمال و سعادت انسانها گواهي مي‌دهد، اينجا است قانوني كه بتواند ضمن تأمين مصالح مادي با مصالح و ارزش‌هاي معنوي انسانها هماهنگ باشد، قانون ايده‌آل همه‌ي انسانها است. پس بنابراين تبين و روشنگري قانون، ذيل عنوان «سازوكارهاي تأمين قانون» را در موارد ذيل: مفهوم قانون، تاريخچه قانون، اهميت قانون در فرهنگ اسلامي (ديني)، كارويژه‌هاي قانون، پيامدها و آثار عدم قانون، را در اين مقاله به تحليل و بررسي مي‌گيريم.

مفهوم قانون:

واژه‌ي قانون، معرب كلمه‌ي (Canon) كانون يونان قديم مي‌باشد كه در معني قاعد و دستور به كار مي‌رفت و اعراب با مختصر تحريفي در آن به قانون تعبير كرده‌اند. و فارسي زبانان نيز اين واژه را از عرب به عاريت گرفته‌اند و بالاخره امروز در عرف و فرهنگ حقوقي ما به‌ همين نام وارد شده است اما دليل اينكه ما اين كلمه را از زبان عرب گرفته‌ايم وجود حرف (ق) در آن است كه يكي از هشت حرف ويژه زبان عربي است.

قانون در لغت: اصل و مقياس چيزي و نيز به معني دستورها و مقررات و احكامي كه از طرف دولت و مجلس(پارلمان) و شوراي ملي براي حفظ انتظامات و اداره كردن امور جامعه وضع شود.

ارسطو: _384 ـ322 ق.م) از ارسطو درباره‌ي قانون پرسيدند، جواب داد: قانون عبارت از عقل است تكه تحت تأثير اميال و هوس‌ها قرار نگيرد.

اسپينوزا: (1632 ـ 1677م) معتقد است كه قانون براي حفظ مصالح اجتماعي وضع مي‌گردد و هر امري كه براي حفظ نظم اجتماعي لازم است نيكو مي‌شمارد اعم از اينكه آن امر في‌الواقع و نفس‌الامر جزء فضايل باد يا رذايل. مثلاً زماني قتل نفس و سلب آزادي را ممنوع مي‌سازد و زماني امر به قتل يا حبس مي‌كند در صورتي كه اگر اعتبارات را در نظر بگيريم و حقيقت را ملحوظ داريم درمي‌يابيم كه منشا آنها اندوه است و اندوه مايه‌ي دوري نفس از كمال است و امري كه سبب دوري از كمال باشد رذايل است.

ژان ژاك روسو، در كتاب قرارداد اجتماعي مي‌گويد: وقتي مي‌گويم موضوع هميشه عمومي است مقصود اين است كه قانون هميشه مردم را به هيات اجتماعي و اعمال را به صورت كلي در نظر مي‌گيرد و هيچ وقت انسان را به عنوان يك فرد و عمل را به صورت يك امر خصوصي مورد توجه قرار نمي‌دهد. مثلاً قانون مي‌تواند مقرر دارد كه در شرايط معيني بايد امتيازي در بين باشد ولي نمي‌تواند اين امتياز را براي شخص معيني قائل شود. بنابراين هر موضوعي كه جنبه‌ي فردي دارد، تحت صلاحيت قوه مقننه نيست. از اين رو معلوم مي‌شود كه از آنجا كه قانون، عموميت اراده، عموميت موضوع هر دو جمع است اگر يك نفر از طرف امري بدهد قانون نيست، آن يك نفر هر كسي مي‌خواهد باشد حتي آنچه را هم هيات حاكمه راجع به موضوع معيني امر دهد قانون نيست بلكه تصويبنامه است عمل حاكميت نيست بلكه يك امر اداري است. اما از آنجايي كه براي كلمه‌ي قانون معاني و مفاهيم مختلف از ديدگاه انديشمندان سياسي، اجتماعي وجود دارد. بنابراين براي كلمه قانون به سه اعتبار سه معنا را مي‌توان در نظر گرفت.

الف) معناي كلي و عمومي قانون

 در اين معنا قانون يعني چيزي كه در مورد اشياء و موجودات بالذات ضرورت و لزوم دارد وبه روابط بين موجودات عالم پيوسته و ناظر است ملاحظه مي‌شود كه اين تعريف شامل علوم مختلف مي‌گردد. مونتسكيو در كتاب روح‌القوانين مي‌گويد قانون از اشياء و موجودات ناشي شده است و در عالم مادي نمي‌تواند از هيچ چيزي مجزا باشد. چنانكه روحانيون قديم مغرب زمين مي‌گفتند: «قانون ملكه موجودات باقي و موجودات فاني است».

ب) معناي اخلاقي قانون:

در اين مفهوم قانون به آن چيزي گفته مي‌شود كه حاكم بر وجود انسان است و آدمي را به انجام امري تشويق و تحريص كرده و يا از ارتكاب فعلي منع مي‌كند در واقع قانون در امضاء اخلاقي: يعني قوه‌ي آمره يا نهي كننده پليس داخلي كه وجدان نام دارد.

ج) معناي حقوقي قانون: معناي حقوقي قانون يعني مجموعه‌‌ي مقررات و نظامهايي كه براي تنظيم روابط مردم و حل اختلافات آنان به وسيله‌ي قوه مقننه وضع گرديده و اجراي آن توسط قوه‌ي قهريه (مجريه) تضمين شده است در اين معنا قانون را مرادف «حقوق» نيز محسوب مي‌دارند. نكته‌ي قابل توجه در شناخت مفهوم قانون آن است كه محدود به مقررات و نظامات و اصول مدون و مكتوب نيست زيرا اجتماعاتي هستند كه قواعد و نظامات مكتوب و مدون ندارند و عادات و رسوم حاكم بر روابط مردم است. مثل انگلستان كه سمبل كشورهاي داراي سيستم عرفي است. در اين كشورها در تنظيم روابط مردم عرف همان نقش را بازي مي‌كند كه قانون در كشورهاي داراي حقوق مدون ايفا مي‌كند.

قانون در اصطلاح حقوقي:

برخي از دانشمندان قانون را در اصطلاح حقوقي اينگونه بيان مي‌كنند.

قانون در اصطلاح حقوقي، قواعدي را گويند كه با تشريفات خاصي از طرف مقام صالح وضع مي‌شود و دولت اجرايي آن را به عهده مي‌گيرد و بر دو قسم است:

1.        قانون اساسي: كه از طرف مقام فوق العاده وضع مي‌شود. شكل حكومت، تشكيلات اساسي، سازمان قواي سه گانه‌ي كشور و امتيازات و حقوق و تكاليف افراد را نسبت به دولت بيان مي‌كند.

قانون اساسي در مفهوم عام به كليه قواعد و مقررات موضوعه يا عرفي، مدون يا پراكنده گفته مي‌شود كه مربوط به قدرت و انتقال و اجراي آن است. بنابراين اصول و موازين حاكم بر روابط سياسي افراد در ارتباط با دولت و نهادهاي سياسي كشور و شيوه‌ي تنظيم آنها و همچنين كيفيت توزيع قدرت ميان فرمانروايان و فرمانبران از زمره‌ي قواعد قانون اساسي است.

2. قانون عادي: كه به وسيله‌ي مقام عادي وضع مي‌شود و روابط داخل افراد ملت را تنظيم مي‌كند يا قاعده‌اي است كلي و قضايي كه از طرف قوه‌ي قانونگذار با اصول مخصوص وضع مي‌شود و به اطلاع مردم مي‌رسد و اجراي آن از طرف دولت تضمين مي‌گردد.

پس همه‌ي قوانين (به معني عام) از نظر اعتبار و قدرت يكسان نيستند بلكه بين آنها سلسله مراتبي وجود دارد بنابراين اعتبار به صورت زير رتبه‌بندي مي‌شوند:

1ـ قانون اساسي (اعمال قوه‌ي موسس)

2ـ قوانين عادي (اعمال قوه‌ي مقننه)

3ـ تصويب نامه‌ها و آيين نامه‌ها (اعمال قوه‌ي مجريه)

4ـ مصوبات انجمن‌ها و شوراها (اعمال استان يا ولايت، شهرستان، شهر)

1/1) قوه‌ي موسس كه نخستين نمود چارچوب بندي قواعد ساختاري جامعه است و در برهه‌هاي مهم تاريخي يا حوادث سرنوشت ساز به صورت مجالس موسسان يا اراده مستقيم جامعه ظاهر مي‌شود.

   1/2) قوه‌ي مقننه(پارلمان) يعني ارگان متشكل از نمايندگان مردم كه بدون وقفه مشغول قانونگذاري عادي و پاسخگويي به نيازهاي متحول روزمره است.

1/3) قوه‌ي مجريه كه طبق قانون اساسي مي‌تواند بر حسب مورد قواعدي به صورت تصويب نامه و آيين نامه و فرامين مختلف صادر نمايد.

1/4) انجمن‌هاي استان و شهرستان و شهر در كشورهاي نامتمركز كه طبق قوانين مملكتي صلاحيت وضع قواعد و هنجارها را در قلمرو خويش دارا مي‌باشد.

فايده‌ي مهم طبقه بندي در لزوم پيروي مقررات هر دسته از طبقه‌ي مافوق است يعني نظامنامه‌هاي دولتي نبايد مغاير قوانين باشند و قوانين عادي نيز بايد هماهنگ با قانون اساسي باشد.

رنسانس در شرق

 ب. ی

     در فراز و نشيب هاي زندگي، ما ناخواسته وارد مراحل گوناگون ميشويم كه اين مراحل عبارتند از: انقلابي، بي خيالي، تهوع، دلمرده گي، جسارت، حق طلبي، سكوت و محافظه كاري را ما، عملا تجربه و يكي از اين مراحل را نا خواسته و يا خود خواسته در زندگي فردي خويش عجين مينماييم. در حقيقت آنچه را ما ميخواهيم به اساس علايق و سليقه ها، سياست و يا از وجدان ما سر چشمه گرفته و ذهن انسان را بسو و جهت خاص سوق داده و از يگ انسان عادي گاهي يك شخصيت منحصر به فرد و هرزگاهي يك انسان بي آلايش و گاهي هم يگ آدم متوحش و مفسد ميسازد؛ پس ما بايد مغز را سازماندهي درست نموده و از گزينه هاي عالي و بهتر در هدايت مفكوره هاي خويش استفاده نماييم و زمانيكه تسلط كامل در هدايت خويش پيدا نموديم؛ پس باييست تلاش نموده تا ذهنيت ديگران را نيز به اساس آرمان پاك خويش تغيير و هدايت نمود، اين زمان خواهد بود كه ما ميتوانيم زمينه ها و پايه هاي رنسانس فرهنگي را درشرق و حد اقل در جامعه و كشور خويش ايجاد نمود. اگر اطلاعات در قسمت رنسانس نداريد فقط در يك كلام چنين براي شما خواننده گان گرامي خاطر نشان ميكنم كه تكنالو‍‍ژي و فناوري غرب مديون و مرهون رنسانس قرن 16 ميلادي مي باشد، كه درحقيقت رنسانس زمينه و پايه حركت هاي فرهنگي و علمي را در غرب آماده نمود. اگر تعريف از رنسانس داشته باشيم، رنسانس يعني تجدد و نوسازي به اساس قدامت و قانون علمي؛ پس از اين تعريف ما، در ميابيم كه جامعه افغاني در گام نخست يك نياز مبرم به رنسانس فرهنگي دارد؛ چون فرهنگ كشور ما چنان دست كاري و تحت تأثير فرهنگ هاي ديگر رفته كه حتي فرهنگيان ما خود سر در گمان فرهنگ اصيل خويش گرديده اند، شما ميدانيد كه امروز در قسمت زبان ما، دري، پشتو و ديگر زبانهاي محلي و مادري، زبانهاي از آنسوي آسيا آمده و نا خواسته مورد استفاده همگان قرار گرفته است من در هر زمينه معتقد به تغيير هستم مشروط بر اينكه ما با جمعي يك حركت منسجم داشته باشيم و ملت خويش را به صلاح وفلاح رهنمون نماييم؛ پس نبايد ايستاد و بايد حركت كرد و اين حركت در تمام عرصه ها بايد قابل ديد باشد و تغيير در رفتار و ذهنيات بد انديشان ايجاد نمود و فرهنگ همپذيري را بجاي فرهنگ حسادت جايگزين نمود.      ( ادامه در شماره بعدی )

بخش سوم زندگينامه علامه شهيدسيد اسمــــــــعيل بلخي

نویسنده: طاهره تابان

سفرهاى بلخى: علامه بلخى پس از آزادى در سال 1346 ش . به قصد زيارت عتبات مقدس ‍ و ديدار با مراجع شيعه وارد ايران گرديد و قبل از آنكه طلاب از ورود وى اطلاع پيدا نمايند از مرز خسروى وارد سوريه گرديد. پس از زيارت تربت حضرت ((زينب عليه السلام )) و ديدار با برخى از عالمان سوريه وارد حوزه نجف اشرف گرديد و از ناحيه طلاب نجف استقبال كم نظيرى از وى صورت گرفت . وى در ((مدرسه كوچك )) آخوند خراسانى (ره ) ديد و بازديد داشت و اكثر علما و رجال نجف از وى ديدن نمودند. علامه بلخى هم ديدارهاى خصوصى با مراجع معاصر و ستارگان حوزه نجف داشته است كه اينك برخى را يادآور مى شويم از جمله با

1-      قائد اعظم اسلام امام خمينى (ره) 

2-      بزرگ مرجع تشيع حضرت آية الله العظمى حكيم (ره ) 

3-      فقيه معاصر شيعه حضرت آية الله العظمى خويى (ره ) 

4-      حضرت آية الله سيد حسن شيرازى (ره ) 

5-       علامه بزرگوار علامه امينى (ره )

مؤ لف ((الغدير))كه بيشتر گفتگوهاى وى با امام خمينى (ره ) و آية الله حكيم (ره ) خلاصه مى شده است. چه اينكه اين دو شخصيت بزرگ مرجع سياسى و دينى جهان تشيع بودند.

سخنرانيهاى بلخى: وى در مدت اندكى در نجف و كربلا ماند و سخنرانيهاى بسيار ارزنده و مهمى ايراد كرد. ورود به حوزه علميه قم علامه سيد اسماعيل بلخى پس از ماه محرم 1346 از مرز ((خسروى )) وارد سرزمين خوشرنگ ايران گرديد و در ابتدا همراه با خانواده اش به منزل آية الله سيد رضا صدر(ره ) در قم وارد شد. پس از آنگه خبر ورود بلخى به شهر خون و قيام منتشر شد گروه گروه از طلاب((فيضيه )) و جوانان انقلابى و پر شور قم به ديدار وى آمده ، از او به گرمى پذيرايى و قدر دانى به عمل آوردند تا جايى كه از طرف طلاب براى ايراد خطابه دعوت گرديد. وى كه تازه از حضور مرجع تبعيدى (خمينى كبير) آمده بود سخنانش ‍ جاذبه اى خاص داشت . ديدار بلخى منحصر به طلاب خارجى نبود و بيش ‍ از همه پيروان خط امام دور او حلقه مى زدند كه در كوثر كلامش حلاوت كلام و پيام امام خمينى را مى ديدند. از اين رو سالن دفتر تبليغات براى سخنرانى و ديدار عمومى طلاب آماده گشت . بيش از هزار نفر طلبه و دانشجو گرد آمدند تا از سخنان گرم و انقلابى پيشواى شيعيان افغانستان استفاده نمايند حضرت آية الله مكارم شيرازى به نمايندگى از طلاب و حوزه به ايشان خيرمقدم گفت . در بخشى از آن پيام چنين آمده است : در يك از آمال و آرزوهاى همه ما در حوزه علميه قم هميشه اين بوده كه بزرگانى از نقاط مختلف در اينجا مى آيند صحبتى بكنند و از آنها استفاده بشود... من دو سه جلسه خدمت ايشان رسيدم واقعا يك فصل تازه اى در افكار من گشوده شد

خطابه علامه بلخى: آنگاه علامه بلخى خطابه شيواى خود را با اين اشعار زيبا آغاز نمود:

شعــــــاع نير تابان به غير علم نبود

                         فروغ شمـــع فروزان به غير علم نبود

دمى كه بر همه افلاكـيان شدن مسحور

                            به امتياز تو برهــــان به غير علم نبود

ز رمز صحبت موسى و خضر شده معلوم

                           كه آب چشمه حيوان به غير علم نبود...

حضار محترم : اساتيد! علماى اسلام !احتياج ... به علم از ضروريات اوليه است و حاجت به شرح و بيان نيست ... همين بشرى كه در آراء سياسى اقتصادى و... اختلاف دارند... ولى باز هم بشر در اصالت علم ... اختلاف نظر ندارند... چه خوب است علمى كه منتهى شود به يك مقصد و ملاك عقلايى ... كه به قول بزرگان جنبه اصلاحى و اجتماعى داشته باشد... سرنوشت قم را همه از من بيشتر مى دانيد از دوره معصومين عليه السلام معدن تشيع و ارباب علم بوده است ...

عيار سكه مرد است محنت ايام

زر از عيار نگـيرد براوننه زرنام

اين نكات را براى اين عرض مى كنم : راه دور است اى پسر هوشيار باش ... خواب را دور افكن و بيدار باش ... آقايان كه زير اين تالار مسقف و زيبا نشسته ايد... قاليهاى زيبا لباسهاى مزين خوراكيهاى (رنگارنگ ) مسلم بهتر از آن دوره هاست . اما آنها روى بور يا برق هم نداشتند با چراغ نفت هم نه با چراع روغن زيتون ... كه سبب اذيت حلقوم و اسباب خرابى چشمشان مى شد (سپرى مى كردند) خبر داريد با همين وسايل ابتدايى چقدر تاءليفات كرده اند... بزرگان اين طور زندگى كرده اند. پس نبايد از مظلومى و بيچارگى خود و مردم ماءيوس شد فقط اتحاد، مردم صحيح و تعقيب مسلك (مكتب ) راه كاميابى و عامل پيروزى است . علما! بزرگان ! علت مبارزه من چه بود؟ آرزوى شخصى نداشتم ، سلطنت نمى خواستم . شيعيان افغانستان محروميت داشتند. ديگر چاره نداشتم و حركتى كردم مظلومانه براى ثبات قانون تشيع و گرفتن حق به ضرب و زور از حلقوم زور.

حوزه علميه مشهد: علامه بلخى پس از يك هفته اقامت در قم آهنگ خاك خراسان و زيارت تربت پاك خورشيد مشرق زمين را نمود با ورود سيد حوزه خراسان حال و هواى ديگر پيدا كرد. چرا كه او فرزند حوزه است و از همين مدرسه و مكتب علم اسلام و مكتب علوى را در فراز كوه ((بابا)) و ((پامير)) به اهتزاز در آورد. حوزه مشهد پس از سالها فراق و سكوت بر خود مى بالد. طلاب پير و جوان پس از چند سال غيبت صغراى علامه هم اكنون او را در جمع خود مى بينند كه بيش از همه حوزه چشم به راه ابراهيم است كه او بايد بت شكن زمان باشد. مدرسه عباسقلى خان مجمع عاشقان و محور دلداده گان باسلام مكتب است لحظه اى نيست كه رفت و آمد طلاب و ساير بزرگان مشهد قطع گردد. مردم بلخى را خوب مى شناسند. او سالها قبل واعظ و روضه خوان معروف شهر بود ولى پس از حادثه گوهرشاد ديگر او را نديدند و هم اكنون از نانوا گرفته تا بقال و استاندار شهر در صف زيارت و دعوت طلبه مهاجر صف كشيده اند. به هر صورت تجليلى كم نظيرى از او به عمل آمد. وى در جمع طلاب و ساير مردم سخنرانيهاى زياد داشت از جمله به فرازهاى از آن خطابه بسنده مى گردد تكامل ارباب دانش ، حضار گرامى ، ياوران ولى عصر (عج ) افتخار دارم كه خود را در بحبوحه علم و دانش مى نگرم و در امواج فيض غرقم ...در اين لحظه بعد از 32 سال مرارتها و رنجها نصيب من شد... باز آمدم كه سجده اين خاك كنم ، كه خاك اين آستان بودن ، و سالها سر به آستان رضا عليه السلام بودم و تراب اقدام طلاب اين مدارس بودم ... اگر سجده اى قضا شده باشد ادا كنم، افتخارات حوزه ... شيخ طوسيها از همين مدارس اند علامه ها... مفيدها... انصاريها... علم الهدى ها... از همين مدارس اند. بالاخره اصفهانيها و سيد رضى ها هم (فرزندان ) همين مدارس اند.

بخش دوم تربيت  از ديدگـاه اســلام

نویسنده: سید ع موسوی

   در اين بحث ازديدگاه اسلام مسئوليت پدر و مادر را در قبال فرزندان شان پي مي گيريم و اينكه پدر ومادر اين همه مقام و مرتبه را چرا و چگونه بدست آورده است؟

مسئوليت پدر ومادر:

    از نظر اسلام پدر و مادر مقام بسيار والائي را دارند و خدا ، پيامبر و امامان معصوم (ع) در ده ها آيه و روايات درباره آنان سفارش هاي اکیدكرده اند و احسان و نيكي به آنان از مهمترين عبادت ها شمرده شده است. پروردگار حكم كرده كه جز او كسي را پرستش نكنيد و در باره پدر و مادر احسان نمائيد.

امام صادق (ع) فرمود:

بهترين اعمال سه چيز است: 1- برپا داشتن نماز هاي پنج گانه در وقت خود. 2- احسان و نيكي به پدر و مادر. 3- جهاد در راه خدا.  

اكنون اين پرسش بميان مي آيد كه پدر ومادر اين بچه مقام و مرتبه را چرا و چگونه پيدا كرده اند؟ آيا خدا بي محبت اين مقام را به آنان عطاء كرده يا در قبال كار از زنده شان؟ پدر و مادر چه خدمت بزرگي براي فرزندان شان مي كنند كه شايسته اين همه سفارش شده اند؟ مگر نه اينكه پدر در اثر غريزه جنسي تحريك شده وسلول زنده را در رحم مادر منتقل مي سازد. اين سلول در رحم مادر با سلول از طرف او تركيب شده موجود تازه اي در رحم مادر پرورش مي يابد كه بعد از نه ماه بصورت طفل كوچك پا به عرصه گيتي مي گذارد مادر به او شير و غذا داده وتا مدتي تر و خشكش نمايد و البته در تمام اين مراحل پدر مخارج خانواده را تأمين نموده و از آنان حمايت مي كند. آيا پدر و مادر بجز اين گونه كار ها وظيفه ديگري ندارند و صرف همين كار ها لايق مقام شامخ پدري و مادري شده اند؟ آيا فقط پدر و مادر بگردن فرزندان حق دارند و فرزندان بر پدر و مادر حقي ندارند؟ بديهي است كه پاسخ سوال منفي است و عقل نمي پسندد كه كسي چنين حق يك سويه اي را بپذيرد در كلام معصومين حقوقي نيز براي فرزندان ذكر شده كه پدر و مادر بايد به آنها عمل كنند. پيامبر فرمود: هم چنان كه فرزند در اثر نا فرماني عاق پدر و مادر مي شود . پدر و مادر نيز ممكن است در اثر عدم انجام وظيفه عاق فرزند شوند. هم چنين پيامبر فرمود: همچنان كه پدرت بر تو حقي دارد ، فرزندانت نيز حق دارند..... خدا لعنت كند پدر و مادري را كه باعث عاق شدن فرزندان شان مي شوند .  

     امام سجاد عليه السلام فرمود: حق فرزند اين است كه توجه داشته باشي كه اگر خوب باشد يا بد، از تو بوجود آمده و در اين دنيا با تو نسبت دارد و در تأديب او مسئوليت خواهي داشت، در خداشناسي بايد او را راهنمایي  كني و در اطاعت پروردگار ياريش نمایي و رفتار تو با فرزندت بايد رفتار كسي باشد كه يقين دارد در مورد احسان به او پاداش نيك خواهد داشت و درباره بد رفتاري با او كيفر خواهد رسد. ونيز پيامبر فرمود: كسيكه دختري داشته باشد و او را خوب تأديب نمايد و در تصميم او كوشش كند و اسباب رها و آسايش او را فراهم سازد، آن دختر او را از آتش جهنم نجات خواهد داد.  كودك در ابتداي آفرنيش هنوز شكل نگرفته و براي هر يك از سعادت و شقاوت آمادگي دارد مي تواند يك انسان كامل گردد و يا به صورت يك حيوان پست و فرومايه در آيد . سعادت و شقاوت آينده هر فردي به كيفيت تربيت و پرورش او بستگي دارد و اين مسئوليت بزرگ به عهده پدر و مادر گذاشته شده است. اصلا پدري و مادري به همين معناست .
 پدر ومادر، انسان ساز و كمال آفرينند . بزرگترين خدمتي كه پدر و مادر مي توانند در حق فرزندان شان انجام دهند، اين است كه فرزندان شان را فردي خوش اخلاق ، مهربان ، انسان دوست ، خير خواه ، آزاد منش ، شجاع ، عدالت خواه ، دانا ، درست كار ، با شرافت ، با ايمان ، وظيفه شناس ، سالم ، كاركن ، با سواد و خدمت گذار پرورش دهند. كسيكه هم در دنيا سعادت مند باشد و هم در آخرت ، چنين افرادي براستي لايق و شايسته مقام شامخ پدري و مادري اند، نه كسانيكه در اثر جذبه و تحريك نيروي جنسي ، فرزندي را بوجود آورند و او را رها سازند تا بزرگ شود و خود بخود پرورش يابد و يا اينكه آنقدر در فكر ذخایر و جمع آوري مال دنيا باشند كه اگر سوال كني فرزند شما صنف چند هست در جواب بگويد اطلاع ندارم و اگر بپرسي چند سال دارد آيا به حد بلوغ رسیده؟ نماز مي خواند واجبات الهي را انجام مي دهد؟ از اين پرسش مهو بماند و در پاسخ سري تكان دهد كه اطلاع ندارم!

    پيامبر فرمود: بهترين چيزيكه پدر مي تواند به فرزندش بدهد، ادب و تربيت نيكوست . پدر و مادريكه به تعليم و تربيت فرزندان شان توجه نكنند بلكه با رفتار و كردار غلط خود او را منحرف و بد بخت سازد. بزرگترين خيانت را مرتكب شده اند. مگر طفل بي گناه از شما تقاضاي وجود كرده بود كه او را بوجود مي آوريد و مانند گوساله رهايش مي سازيد؟ اكنون كه شما باعث وجود او شده ايد شرعا و وجدانا موظف هستيد در تصميم و تربيت او كوشا باشيد. بنابر اين تعليم و تربيه يكي از بزرگترين مسئوليت هاي هر پدر و مادر است.

      هم چنين پدران و مادران ، در برابر اجتماع نيز مسئولند ، كودكان امروز مردان و زنان آينده خواهند شد و جامعه فردا را همين افراد تشكيل خواهند داد. هر درسي را كه امروز فرا گيرند ، فردا تحويل خواهند داد ، اگر تربيت درستي داشته باشند جامعه فردا صالح و پيشرفته خواهد بود. اما اگر نسل امروز با برنامه هاي نا درست پرورش يابد، اجتماع آينده ، اجتماع فاسدي خواهد شد. زيرا مردان سياسي ، علمي و اجتماعي فردا از همين افراد بوجود خواهند آمد. كودكان امروز پدران و مادران آينده و مربيان فرزندان خود خواهند شد و تربيت هاي خوب يا بد خود را به فرزندان خويش منتقل خواهند ساخت بنا بر اين پدران و مادران بدست خود مي توانند اجتماع آينده را اصلاح كنند يا بسوي فساد و تباهي بكشانند، از همين رو در برابر اجتماع هم مسئوليتي بزرگي به گردن دارند. 

    اگر آنها در تعليم و تربيت فرزندان خود بكوشند بزرگترين خدمت را به اجتماع نموده اند و در برابر فدا كاري هاي خويش مأجور خواهند بود، اما اگر در اين باره غفلت و سهل انگاري كنند ، نه تنها به فرزند بي گناه خويش ، بلكه به اجتماع  هم خيانت كرده اند و بطور حتما" نزد خدا مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. كوشش و فداكاري هاي پدر و مادر در تربيت فرزند از كار صد ها استاد و انجنير و داكتر و دانشمند ارزنده تر است. پدران و مادران هستند كه انسان كامل پرورش داده و استاد و داكتر و انجنير لايق و دين دار را تحويل جامعه مي دهند ، مخصوصا مادرانیكه در مورد تربيت كودك ، مسئوليت بيش تري دارند و سنگيني بار تربيت بدوش آنها نهاده شده است زيرا كودكان در دوران خرد سالي كه زمان شكل گيري آن هاست. غالبا با مادر بوده و در دامن مادر پرورش مي يابند ، بنابر اين كليد خوش بختي و بدبختي افراد و پيشرفت و عقب گرد اجتماع در دست مادران است ، مقام زن به وكالت و وزارت نيست و همه اين ها پائين تر از مقام والاي مادر است . مادران ، انسان هاي كامل پرورش مي دهند و وزير و كيل و مدير و استاد ورئيس جمهور و غيره صالح بوجود مي آورند وبه اجتماع تحويل مي دهند، پدر و مادريكه فرزندان صالح و برازنده پرورش دهند نه تنها به فرزندان و اجتماع خدمت مي كنند ، بلكه خود شان نيز از وجود آن ها بهره نيك خواهند گرفت ، فرزند نيك ، مايه سر افرازي پدر و مادر و عصاگير دوران نا تواني و سالخوردگي آن ها خواهد بود. اگر در تصميم و تربيت آن ها كوشش كنند ، در همين جهان هم نتيجه اش را خواهند گرفت اما اگر در اين باره غفلت و سهل انگاري نمايند در همين جهان ضرر هايش را خواهند ديد آزمايش كه امروز در كشور و در جاغوري خود ما نشان مي دهد چقدر جوانان و نيروي جوان به سمت مواد مخدر و مسكرات و سایر منكرات رو آورده اند ، دزدي ، جنايات، فحشا و منكرات همه بيانگر اين حقيقت است كه چنين افرادي از نعمت تربيت صحيح و سالم پدر و مادر محروم بوده اند و يا پدران و مادران مسئوليت خود را در قبال فرزندان خويش بخوبي انجام نداده اند .  

     حضرت علي(ع) فرمود: فرزند بد يكي از مصيبت هاي بزرگي آدمي است ....... فرزند بد شرافت پدر و مادر را از بين مي برد و باز ماندگان را رسوا مي سازد .  

     پيامبر بزرگوار اسلام فرمود: خدا رحمت كند پدر ومادري را كه فرزندان شان را به نيكي كردن بخود شان وا دار نمايند.  بنابر اين بايد توجه داشت كسانيكه پدر و مادر مي شوند مسئوليتي بسيار سنگيني را به دوش دارند و در برابر خدا ، مردم و فرزندان شان مسئول خواهند بود اگر درست انجام وظيفه كنند و بدستورات و آموزه هاي ديني در خصوص تربيت فرزند احتمام بورزند و در زندگي عملي پياده نمايند بزرگترين خدمت را به آن ها انجام داده اند و در دنيا و آخرت پاداش نيك خواهند گرفت ولي اگر در اين باره كوتاهي وسهل انگاري نمايند . فرزندان فاسد ، معتاد ، و بي كاري خواهند داشت و خود شان را متضرر خواهند نمود و نيز در مورد فرزندان شان و اجتماع آينده مرتكب بزرگترين خيانت و گناه نابخوشدني مي شوند، بنابر اين بيائيم از آموزه ها و دستورات ديني در قبال تربيت صحيح و سالم فرزندان خويش درسهاي را فرا گيريم تا فرزندان سالم ، تربيت شده تحويل جامعه دهيم و آينده زيبايي را براي كشور و جامعه خود با تربيت سالم فرزندان خويش به ارمغان آوريم ...                 ( ادامه در شماره بعدی )

 

تربيت از ديدگاه اسلام

س. ع. موسوي

 

بنام خداوند جان خرد    كزين برتر انديشه بر نگذرد

     در كشور هاي متمدن و با صطلاح پيشرفته ، موضوع تعليم و تربيه ، راهنمائي ، تربيت و حل معضلات و مشكلات جوانان در رديف يكي از مهمترين مسايل اساسي قرار گرفته و افكار دانشمندان جهان را بخود معطوف داشته است . در افغانستان پس از سال ها جنگ و در گيري تعطيلات مراكز فرهنگي ، تعليمي در اين اواخر موضوع تعليم و تربيه نيز مورد توجه محافل مختلف علمي ، فرهنگي ، تربيتي و دولت مردان اين كشور قرار گرفته است و با تشكيل سمينار و مباحث علمي، فرهنگي گاه گاهي به اين موضوع مي پردازند ، با اينكه مباحثات و گفتگوها و انتشارات مجلات و نشريات فراوان در كشور منتشر و در اختيار و دسترس مردم بويژه قشر جوان قرار مي گيرد . و با كمال تاسف موضوع مهم تربيتي و بحث هاي روانشناسي پيرامون مساله تربيت كمتر مورد توجه و عنايات حضرات قرار گرفته و آنچه كه بايد انجام گيرد ، انجام نگرفته است ....  اخيرا گفتگوي كوتاهي با سردبير محترم و انديشمند " ماهنامه شيرين " جناب آقاي شجاعي در اين موضوع داشتيم و ايشان از بنده خواستند تا مطالب و موضوعات تحت عنوان تربيت از ديدگاه اسلام و دانشمندان معاصر تهيه و در اختيار شان قرار دهم با وجود مشكلات عديده و عدم فرصت كافي فرمايشات ايشان را ناديده نگرفتم و تحقيقات پيرامون مباحث مهم تربيتي را تعقيب و دنبال نموده تا مقادير نوشته ي را در اختيار ماهنامه موصوف قرار دهم ، اميد است با مطالعه آن جوانان عزيز ، والدين گرامي و مربيان محترم ضمن توجه به مساله مهم تربيتي نظريات و پيشناهادات خود را ارائه و مارا در راستاي اين امر مهم ياري نمايند، قبلا نيز متذكر شديم كه بعلت سال ها جنگ و درگيري و مشكلات موجود در كشور به مسايل تربيتي ، رواني و اجتماعي اسلام هيچگونه توجهي صورت نگرفته است. و دانشمندان علوم تربيتي نيز تا سالها قبل احتمال اينكه اسلام در اين باره آراء مفيد و قابل توجهي داشته باشد، ولي بحمد الله با آثاريكه از دانشمندان     در اختيار جهانيان قرار گرفته است و تغييراتي كه در فرهنگ جهان بوجود آمده  جهان با سرعت در حال تغيير بوده و هست و سطح فكر مردم جهان از جمله كشور ما، بويژه جوانان، در مسايل سياسي، اجتماعي و فرهنگي بالا رفته است. و شيوه هاي تربيتي نيز توسعه و تكامل يافته است، در گذشته براي تربيت افراد غالبا از روش هاي پند و اندرز، داستان، شعر و بعضا از روش هاي خشك و خشن و نادرست تنبيهات جسمي و بدني استفاده مي شد. ولي در زمان ما در كشور هاي توسعه يافته و هم چنين در كشور هاي اسلامي با شيوه هاي هنري از قبيل: فلم ، تئاتر ، نقاشي ، تصوير و غيره به تربيت افراد مي پردازند. و اين مساله رسالت مارا سنگين تر ميسازد، زيرا كه ابزار و وسايل ارتباط جمعي تكامل و توسعه يافته و امواج صوتي و تصويري حريم كشور ها را شكسته بدون اجازه وارد حريم خصوصي خانواده ها مي شوند . راديو ، تلويزيون و غيره جزء لوازم اوليه خانواده شده و اكثريت قريب به اتفاق مردم حتي در دورترين نقاط كشور باآن از نزديك در ارتباط اند و صحبت جهاني شدن فرهنگ در ميان است . خانواده ها و حتي كودكان باده ها و صدها مشكل جديد فرهنگي مواجه گشته اند كه بايد براي آن چاره انديشي كرد بويژه در شرايط كنوني كشور ما مهمانان نا خوانده كه از كشور هاي غرب و اروپا با فرهنگهاي مختلف غير ديني وارد كشور شده اند در صدد القاء فرهنگهاي خويش بر مردم ما هستند دانشمندان ، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم ما اخصا قلم بدستان كشور بايد بيدار باشند و براي دفاع از فرهنگ ملي و اسلامي خويش بطور جدي و هماهنگ وارد عمل شوند در غير اين صورت هويت ملي و اسلامي خود را از دست خواهند داد ، رسالت مداران و درد مندان كشور اگر احساس خطر مي كنند !؟  بايد برنامه ها و شيوه هاي تبليغاتي دشمن را شناسائي و كمبود هاي خود را بر طرف سازند و در انجام اين رسالت و وظايف مهم همه مسئولند. ولي پدران و مادران نخستين و بيشترين مسئوليت را بعهده دارند. زيرا فرزندان به آنان تعلق دارند و بايد تربيت صحيح و اسلامي شان را بپذيرند .... ما در اين نوشتار تلاش نموديم تا ضمن استعانت از خداوند بزرگ، از منابع ديني: قرآن، احاديث، كتاب هاي تفسيري، اخلاقي و برخي آثار تربيتي و روان شناسي غربي كتاب هاي تربيتي دانشوران معاصر اسلامي بهره برده و توجه مربيان ، والدين و جوانان عزيز هم وطن را با شيوه هاي ظريف تربيتي جلب و آشنا سازيم. گر چند اين نوشتار دانه ملخ هديه به نزد نعيمان بردن است. اما معتقيديم كه بر معلومات آنان بيفزايم و روش هاي تربيتي اسلامي را از زبان قرآن و معصومين عليهم السلام در اختيار آنان قرار دهيم. و من الله التوفيق (بقيه صفحه دربعدي)   

پيش گفتار: 

    فرق است بين تعليم و تربيت: تعليم يعني آموزش و ياد دادن مطلبي بديگري . اما تربيت ، سازندگي و پرورش شخصيت مي باشد . با تربيت مي توان افراد را به شكل دل خواه ساخت و در نتيجه ، اجتماعي را دگرگون كرد. تربيت بايد با برنامه دقيق و حساب شده انجام گيرد تا موفقيت آميز و نتيجه بخش باشد، در تربيت تنها پند و اندرز كافي نيست؛ بلكه بايد تمام شرايط هماهنگ با مقصود فراهم شود تا نتيجه مطلوب ببار آيد. در تربيت چند چيز ضرورت است: 1- تربيت كننده بايد فرد مورد تربيه را خوب بشناسد و از ويژگي ها و رموز آفرينش جمال و نفساني او آگاه باشد. 2- مربي بايد هدف مند و داراي هدف باشد؛ يعني در نظر بگيرد كه چگونه انساني راميخواهد بسازد. 3- مربي بايد برنامه داشته باشد يعني بداند براي پرورش شخصيت فرد چه شرايطي ضروري است . او بايد همه آنها را فراهم سازد و بطور بسيار دقيق بكار بندد كه در چنين صورتي مي توان در انتظار نتيجه بود.

زمان تربيت: بهترين زمان تربيت، دوران طفوليت، دوران كودكي است. زيرا كودك هنوز كاملا شكل نگرفته و براي هر گونه تربيت آمادگي دارد. مسئوليت اين امر حساس و مهم در مرتبه اول به عهده پدران و مادران نهاده شده است. اما بدليل اينكه تربيت و مسائيل تربيتي كار سهل و ساده نيست و هر كسي از عهده اين مسئوليت بر نمي آيد بلكه فن بسيار ظريف، حساس و دقيقي است كه كارداني، اطلاعات كافي، تجربه، بردباري و قاطعيت لازم دارد. متاسفانه در كشور ما به علت عدم آگاهي و سواد كافي نه تنها پدران و مادران جامعه بلكه خيلي از مربيان ما با ابزار تربيت سليقه اي و غير علمي توام با تنبيهات بدني به تربيت كودكان جامعه پرداخته و در نتيجه از اين رو كودكان با برنامه حساب شده و صحيح پرورش نمي يابند و خود به خود به صورت خود رو بزرگ مي شوند. مسله تربيت در كشور هاي به اصطلاح پيشرفته شرق و غرب اهميت بسزائي دارد و تحقيقات فراوان، كتابهاي سودمند و مشخصات زيادي در آن ها درباره تربيت وجود دارد؛ اما در كشور ما تا اين زمان چندان توجهي به اين مسله حياتي نشده و حركات بسيار كمي د راين راستا صورت گرفته است اين بسنده وكافي نيست. در كشور ما كتاب هاي خارجي ترجمه و در اختيار مردم قرار گرفته كه بيشتر آن ها شرقي و غربي بوده و داراي دوعيب بزرگ و اساسي مي باشد. اول آنكه اين ها به انسان فقط از ديدگاه جسماني و زندگي دنيوي مي نگرند و از سعادت و شقاوت نفساني و زندگي اخروي او غفلت يا اعراض كرده اند. هدف غرب از تربيت چيزي جز اين نيست كه نيروي جسماني و قواي حيواني و اعصاب و مغز كودك را سالم پرورش دهند تا وقتي كه بزرگ شد ، بتواند براحتي زندگي كند و از تحقيقات مادي و لذايذ حيواني برخوردار گردد و اگر گاهي از اخلاق بحث شده آن هم اخلاقي است كه در خدمت زندگي دنيوي و جلب منافع مادي مي باشد بطور كلي از كمالات يا نواقص انساني و عوامل سعادت يا شقاوت اخروي و زندگي اخلاقي و معنوي بحثي د رميان نيست .

دوم آنكه : مباني و پايه هاي مسايل تربيتي غرب ، رنگ ديني ندارد لذا اينگونه كتاب ها نمي تواند براي آنها يكه به انسان از دوبعد جسم و روح و زندگي دنيوي و اخروي مي نگرند مفيد و كامل باشد. 

تربيت از نظر اسلام دو جنبه جسم و روح را در نظر گرفته و در هر دو جنبه دقت و توجهي خاصي را مبذول داشته است و موضوع تعليم و تربيه يكي از مسائيل مهم و مورد توجه در اسلام است كه اگر مربيان و والدين گرامي در تعليم و تربيه فرزندان خويش دقت و كوشش نمايند در همين جهان نتيجه اش را خواهند گرفت. اما اگر خداي ناخواسته در اين باره غلفت و سهل انگاري نمايند در همين جهان ضرر هايش را خواهند ديد بنابفرمايش جضرت علي عليه السلام كه فرمود: 

فرزند بد يكي از مصيبت هاي بزرگ آدمي است. فرزند بد شرافت پدر و مادر را از بين مي برد و بازماندگان را رسوا مي سازد.            ادامه در شماره بعدي

 

 

پـدر

نوسنده: فوزيه " فروتن"

    پروردگار را حقي را كه شايسته پدرم باشد، به قلب من بياموز كه تا بدانم كه در حق پدر چه بايد كرد. تا آنچه شايسته و بايسته آن دانم در حق شان  به جاي آورم . چنان كن كه هيبت مقام پدر در چشم من هم چون هيبت پادشاهان راست كار جلوه كند. پروردگار را اطاعت پدر را در ديده من از بستر خواب، دل پذيرتربنمايان و رنجي را كه بخاطر ايشان ميبرم در كام من از شربت گوارا بكام تشنگان گوارا تر گردان تا خواست آن را بر خواست خود مقدم داشته و همواره هوس خود را در راه رضاي شان فدا كنم . چنان كن كه حق شان هميشه در من عظيم جلوه كند. هر چند كه كوچك باشد و خوبيهاي آن در نظرم بسيار بيشمار آيد. هر چند كه آن قهر باشد؛ اخلاقم را در كنار شان نرم ساز و قلب مرا از مهر شان انباشته دار و توفيقم عنايت كن كه در طول عمر با آن مدارا و مهرباني نمايم. پدرم در راه تربيت من سعي به كار برده است كه مرا از كودكي به بزرگي رسانده است و نگاهم داشته است. از آسيب و حوادث دورم گرفته است. همان گونه كه در راه آموزش و پرورش من رنج ديده است و از دست من آزار كشيده است. زيرا حق اين بزرگوار بر گردن من آن قدر سنگين است و آن قدر بر من حق دارد و در باره من محبت و احسان كرده است كه من در برابر شان شرم سارم . و من كوچكتر از آنم كه بتوانم حق ايشان را ادا نمايم . اين انسان مهربان عمر عزيز شان را در راه تربيت من به سر رسانده است و به رعايت و عنايت من رنج ها برده است. تمام رنج هاي زندگي را خود به دوش گرفته تا بر من زندگي آسان بگذرد و خويشتن را به رنج انداخته است تا من در آسايش باشم.  

پروردگارا بر من توفيق ده تا هميشه خادم پدرم بوده و حق شان را اداء نمايم.

آنكــــس كه مرا مونس جان بود، پـــدر بود         

آن كس كه مـــــرا روح روان بود، پــدر بود

آنكس كه اگر شمــــــع تنم سوختي از تب        

پروانه صفت چــــــــرخ زنان بود، پدر بود

آنكـــــس كه چو شب دير مي آمد به خانه         

در كـــــوچه و بازار روان بود، پــــدر بود

آنكـــــــــــس كه پي تربيتم گاه نصيحت       

شيرين ســــــخن و نيك زبان بود، پدر بود  

آنكس كه به ضرب المـــثلي پند و نصيحت     

خوش لهجه و اســـــــتاد بيان بود، پدر بود

آنكس كه خريد آنچه كه مي خواست دل من    

 يگبار نمي گفت گـــــران بود، بود، پدر بود 

مقام معلم

ضياگل "ذاكري"

    سلام بر تو اي معلم، اي راهنماي انسان ها كه روح سبزه هاي خشك را آبياري ميكني. اي كسيكه رخ همه را به سختي ميكشي، سلام بر تو. تويي كه زندگي روز به روز براي انسان ها روشنتر ميگردد. تويي كه تاريكي را هميشه از بين برده و روشني را بوجود مياوري. تويي كه انسانها را از بيچاره گي و غفلت بيدار كرده و هميشه دست راهنمايي را به ما داده و مارا به طرف دانايي و يك حيات سالم ميكشاني. پس اي مردم، اين معلم است كه هميشه؛ مانند: خشت پخته درميان آتش، زندگي خود را به سر برده و با به سر بردن هر نوع مشكلات ساخته و كوشش ميكند كه فرزندان هموطنش را بسوي تكامل و رشد سوق دهد. پس اي معلم اي شمع شبستان؛ اي چراغ فروزان؛ اي روشن كننده تاريكي؛ اي بر طرف كننده جهل؛ امروز همه داشته ها و دست آورد ها مديون زحمات تو است. اگر تو نباشي قطعا زمينه رشد و انگيزه در جامعه موجود نخواهد بود. تويي كه ما راه را از چاه تشخيص ميكنيم؛ تويي كه ما را از تاريكي بسوي روشني ميكشاني؛ تويي كه دل همه دنياي هستي را بواسطه انسانهاي روي زمين تازه ساخته اي و تويي كه خودت را در راه آبادي و آباداني اين وطن ويرانه قرباني ميكني و هم كرده اي. اي معلم تويي كه انسانهارا از دست ديو جهل ربوده اي و در سر زمين سبز معرفت كشانده اي مادر چنگال سياه و اهريمن ديو جهل خفه ميشديم. ديانت را از ما گرفته بودند، ايمان را از ما ربوده بودند و باز اين معلم بود كه مارا از چنگال تاريك ديو ها باز خريد و كشور جان مارا غرق آب در نور ايمان و سر شار از عشق و ديانت كرد. كشور جان ما د رقلمرو سياهي و ظلمت قرار گرفته بود و آفتاب جان شما ساليان متمادي بود كه غروب كرده و در غروبستان شان پناه جسته بود، حديث جز حديث يأس و نا اميدي نبود، سخن جز سخن سياهي و سردي چشمان شما قدرت ديدن را از دست داده بود و همي شد در اين حجم ظلمت تا دو متري پرواز نمايند. پس يگانه هديه ي بزرگ معلمان اين بود، كه خورشيد را طلوع دادند و ما غرق نورگشتيم. اينك مي بينيم كه پرنده چشم تا دور دست ها مي پرند و افق هاي گسترده را در زير بال شان تسخير ميكند. پس سلام بر تو اي معلم. ميدانيم كه روشني تو، روشني نور است. پس سلام بر تو اي نور، درود خداوند بر تو.