فاطمه "محمدي"
زندگی بهترین موهبت الهی است که برای موجودات،خصوصآ برای انسانها اعطا گردیده است واین تحفه الهی حیثیت یک لوحه سفید را داشته وانسان به عنوان یک موجود مختار آزاد است تا خودش هرطوریکه میخواهد روی این لوحه سفید نقاشی کند ولو که زیبا باشد یا زشت ،فقط مربوط خودش بوده وکسی حق دخالت در آن را ندارد.
خداوند وقتی که این لوح سفید را به عنوان تحفه به انسان هدیه میکند از انسان می خواهد که سرنوشت خویش را با قلم افکار واندیشه های خود وبه اراده خود بروی آن رقم بزند. همین است که انسان با اندیشه هایيکه در سر دارد سرنوشت خود را رقم می زند، هر آنچه را که می خواهد با فکر وتلاش خلق کرده وبه زندگی خویش سر وسامان میدهد.اما انسان نباید فراموش کند که اگر زندگی به انسان هدیه ازطرف خداوند است نتیجه زندگی وچگونه زیستن ما هدیه ما برای خداوند است،که کیفیت و نحوه زندگی ما ونتیجه آن وابسته به کیفیت اندیشه ها ومیزان باورهای ماست. ما بهر اندازه که باورهای عالی واندیشه های باقدرت داشته باشیم به همان اندازه عملکرد های ما ثمره مثبت داشته ومورد قبول حضرت حق واقع می شود.چیزی را که نباید فراموش کنم اینست که انسان از بدو تولد دارای افکار واندیشه عالی نبوده بلکه به مرور زمان ودر جریان پختگی هر لحظه افکار واندیشه هایش در حال تغیر است یعنی انسان در کودکی دارای افکار خام تر از جوانی ودر جوانی دارای افکار واندیشه خیلی خام تر از پیری است.منظورم اینست که افکار واندیشه انسان هر لحظه در حال پخته شدن است واین پخته شدن افکارواندیشه انسانها به پدیده زمان نیاز مند است.زمان یکی از مهمترین ویژگی های زندگی بوده وتنها بر روی محور زمان است که زندگی انسانها در چرخش است،پس زندگی انسانها نظر به زمان دارای سه بخش است که این سه بخش به ترتیب عبارتند از:گذشته ،حال و آینده.هر کدام این بخش های زندگی انسان دارای ویژگیهای مربوط به خودشان است؛ مثلآ: گذشته همانطوریکه از نامش پیداست گذشته است ودیگر بر نمی گردد وهرچه که با آن یکجا گذشته نیز برگشتنی نیست.آینده نیز هنوز نیامده وهیچ گونه تأثیری بالای زندگی فعلی انسان ندارد.آنچه که برای انسان مهم است حال یا اکنون است چرا که حال هم می تواند نواقص وکمبودی های گذشته را جبران کند وهم می تواند فردا وآینده بهتری را تضمین کند.چنانچه سعدی گفته است:
سعدیا دی رفت وفردا همچنان معلوم نیست
درمیان این وآن فرصت شــــمارامروز را
اما همه نمی فهمند که با این سه بخش زندگی چگونه برخورد کنند،وانسانها در نوعیت برخورد شان با این سه بخش زندگی به سه دسته تقسیم مسشوند.
دسته اول:تعدادی از انسانها همواره غرق در گذشته خود هستند مثلأ اگر گذشته خوبی داشته اند همیشه افسوس میکنند که چرا گذشت،کاش بر گردد ویا کاش بیشتر استفاده میکردم.اگر گذشته بدی داشته اند نیز همیشه اظهار پشیمانی وندامت کرده وافسوس می خورند که چرا این گونه وآن گونه شد، چرا درس نخواندم ،چرا در فلان امتحان؛ مثلا: کانکور کامیاب نشدم،چرا اوقاتم به بیهودگی سپری شد وهزاران چراهای بی معنای دیگر، که باعث تلخی زندگی شان میشود وجز زیان رساندن ارمغان دیگری برای شان ندارد.پس حسرت خوردن برای گذشته جز وقت تلف کردن چیزی دیگری ندارد که به انسان تقدیم کند وبرای انسان ضروراست گذشته را فراموش کند.
دسته دوم: تعداد دیگری از انسانها هستند که فقط برای آینده زندگی می کنند ،حال خودرا فراموش کرده وهمیشه در حال خیال بافی اند بدون اینکه با خلق افکار واندیشه های مثبت خود برای هدف مشخصی اقدام کنند همیشه خیال می بافند که در آینده حتمأ فلان کار را انجام میدهم مثلأ: حالا میخوابم فردا صبح زود خوب درس میخوانم ،حالا کمی تفریح میکنم هفته آینده انشاالله فلان جا میروم تا فلان کار را قرار داد کنم،یا چند روزی استراحت میکنم ماه آینده بعد ازینکه امتحانات سپری شد میروم فلان کورس، زبان انگلیسی یا...میخوانم،غافل از اینکه فعلأ بهترین زمان برای هر کار است وآینده را چندان اعتباری نیست.زندگی چنین انسانها پوچ وبدون هیچگونه تحول سپری میشود که متأسفانه خود شان بیخبر وغرق در خیال پردازی اند.
دسته سوم:که به این دسته انسانهای هوشمند،زرنگ وخود آگاه نیز گفته میتوانیم کسانی هستند که خود گذشته را رها کرده فقط از تجربه های آن برای آینده طرح میریزند؛ اما فقط برای حال زندگی میکنند.چنین انسانها نه پروای گذشته را دارند ونه بدون کدام حرکت واقدام برای آینده خیال می بافند،بلکه از خاطرات تلخ وشیرین گذشته تجربه گرفته، به حال خود سخت توجه دارند وبرای آینده نیز طرح های قابل عملی شدن دارند.این دسته کسانی اند که در لحظه ها زندگی میکنند ودر لحظه ها فرصت هارا شکار کرده وبه ثروت ها تبدیل میکنند. انسان باید همینطور باشد وهمینطور زندگی کنند،چرا که زندگی کتابی است که باید هر روزاز نو خوانده شود،زندگی عبور سبز ثانیه هاست که دم بدم میگذرد و به دریای عدم میریزد، زندگی؛ شادی ،لذت،زیبایی وعشق است که چون کودکان معصوم در دلهای ما به خواب رفته اند ومنتظر اند تا چشم بگشایند وباصدای پر مهر ما از خواب برخیزند.ماهرکدام میتوانیم شاهکار زندگی خود را به دست خود خلق کرده ،فاتح سرنوشت خود شده وبه اوج قله های سعادت صعود کنیم.هرکس نویسندهء کتاب زندگی خود است که اگر قلم بدست گیریم و واژه ها ومضامین را از آسمان اندیشه بر زمین ذهن بیاوریم فقط کافی است که عناوین را انتخاب کنیم آنگاه فصلها به خودی خود رقم میخورند ونمایشنامه ها یکایک در ذهن نقش می بندند که بازیگر آن جز خود ما کسي دیگری نیست. پس باید خود ما بزرگ ببیندیشیم وبهترین هارا بخواهیم تا به بهترین ها برسیم چنانچه شاعری گفته:
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
در نهایت زندگی مدینه فاضله است که همه کس به عشق دیدن آن بار سفر بسته اند،مدینه فاضله همان شهری است که در آن رؤیاها تحقق میابند وآرزوها بر آورده میشوند.درین شهر کمال به معنای واقعی خود عینیت یافته ودعاها مستجاب میشوند. پس ای انسان مختار وآزاده! در شهر کلان زندگی از کنار همنوعانت با بی تفاوتی مگذر وبه هیچکس بی اعتنا نباش ،خودرا حلقهء از حلقه های زنجیر زندگی بدان وخودراچون عنصر وفرایندی درین چرخه ببین؛ چراکه اگر عنصری در فعل وانفعالات درست عمل نکند از این چرخه خارج شده وخسارت جبران ناپذیر بخود وهمنوعانش وارد خواهد کرد.تو وقتی از این چرخ خارج نشده ودرست عمل میکنی که برای حال خود زندگی کنی. گذشته را باوجودیکه ازآن تجربه کسب کرده ای فراموش کنی و آینده را با وجودیکه نسبت به آن امیدواری رؤیا نسازی.چنانچه خیام گفته است:
از دی که گذشت هیچ ازاویاد مکن
فردا که نیامده است فــــریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیــــــاد مکن
بر حال خوش باش وعمر برباد مکن
+ نوشته شده در
26 Jun 2011 ساعت 15:51 توسط علي مدد شجاعي
|