چند شعر از واحد اندیشه
فرشته، زندگي اينه، اسيـرم هنوز در بند چشمان تو گيرم
فرشته، زنــدگي حـــالم گرفته از عشق و مشوق و عاشق سيرم
روزي پيش، دخترك نشسته بود و چاي و قند
يك نگاه به پنـــجره، حرف هـاي بند بند
روزي پيش باد نشســته بود روي كاكلش
يك كــــمي پايـين ميزد و يك كمي بلند
سارا چه قــدر مثل همـــيشه ديگر شده
نامش فقط همـــــين ولي خيلي تر شده
در امتــــــــــحان سبز ترين دختران ده
با نمره هاي بيـــــست از خيلي سر شده
افسون چشــــمهاي قشنــگش ميانه راه
هر روزه درد ســر بري يك در بدر شده
سارا بهـــــار را با رقـــــص چادرش
در باد هاي وحشـــي كوه يك اثر شده
+ نوشته شده در 26 Jun 2011 ساعت 15:44 توسط علي مدد شجاعي
|