ادامه- زندگينامه علامه شهيدسيد اسمــــــــعيل بلخي
ايجاد اولين هسته مقاومت و تشكيل مجتمع اسلامي اولين تير را بر قلب حكومت وقت كابل نشانه رفت . با سخنرانيها و خطابه هاى آتشين خود در هرات كوس رسوايى دولت سلطنتى افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را عليه خاندان سلطنتى و دولتمردان خائن جلب سازد، تا حدى كه قلمرو نفوذ كلام و انديشه هاى الهى او در دورترين نقطه افغانستان حتى در ميان جامعه تسنن كارگر افتاد و پرده تزوير و رياكارى كه سالها نقاب خيانت و جنايت دولتمردان وقت بود كنار زده شد. كم كم زنگ بيدارى و آزادى خواهى در كوى و برزن كشور نواخته شد. دولت وقت سيدبلخى را ممنوع الخروج كرد و او تا هشت سال نتوانست از اين شهر خارج شود. ولى پس از اين مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وى بدهد. (5)
آهنگ ديار بلخ
علامه سيد اسماعيل در سال 1323 ش از هرات وارد مزار شريف گرديد. حدود چهار سال در اين سرزمين به سر برد و ضمن ارشاد و تبليغ ، تشكيلات ((مجتمع اسلامى )) را به منظور بر پايى حكومت اسلامى سر و سامان بخشيد و افرادى را در ولايات سمت شمال به عنوان مسئول و معاون كميته ايالتى معرفى كرد كه در ذيل فقط اشاره به كميته بلخ مى گردد.
مسئولان كميته ولايتى مزار، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشيد و محمد نعيم خان بودند كه هر يك از بزرگان شهر و مسئولان مراكز دولتى به حساب مى آمدند ناگفته نماند رجال و شخصيتهاى دولتى از ساير ولايات به قصد ديدار بلخى وارد اين شهر مى شدند از جمله بزرگانى از مردم كابل و سياستمداران پايتخت روابط خوبى با سيد داشتند.
كابل بر بال ملائك
علامه بلخى در سال 1327 ش . بنا به دعوت جمعى از اهالى كابل وارد اين شهر شد. با آمدن وى كابل پر از شور و هيجان گرديد فضاى تاريك شهر رو به روشنايى و اميد رفت و شيعيان جان تازه اى گرفتند زمزمه و نفس گرم و خلاوت كلام سيد شهر را نورباران كرده بود. طنين فرياد كوبنده علامه بلخى بر كوچه پس كوچه هاى شهر شنيده مى شد و زنگ كوچ ظلمت و تباهى از سرزمين شيران شنيده مى شد در بناگوش كاخ سلطه به صدا درآمده بود. مقر اصلى كميته مركزى ((حزب كميته ارشاد)) در چند اول بود و اعضاى بلند پايه اين حزب عبارت بودند از علامه سيد اسماعيل بلخى به عنوان رهبر 2 - سيد على گوهر غور بندى 3 - سيد سرور لولنجى 4 - محمد نعيم خان فرمانده عمومى پليس كابل 5 - محمد اسلم خان غزنوى 6 -دكتر اسدالله رئوفى 7 - محمد ابراهيم خان گاو سوار 8 -عبدالغياث خان كندك مشر (سرهنگ دوم ) 9- خداى نظر خان ترجمان فرارى 10 -محمد حيدر غزنوى (سرهنگ دوم ) 11 - محمد حسن خان لوامشر اعضا و....
كه هر يك از رجال بر جسته لشكرى و مردمى بودند در حزب عضويت داشتند. پس از قيام 1329 از مجموع كادر و بلندپايه اين حزب هفت نفر در امان ماندند. برخى مفقودالاثر و تنى چند با معيت علامه بلخى در نوروز 1330 ش (دو روز پس از قيام 1329) دستگير و راهى زندان شدند. آنها حدود 15 سال در بدترين و سياهترين زندانهاى ستم شاهى به سر بردند تا اينكه دوران صدارت محمد يوسف خان (1343) باصطلاح دوران بازگشت به دموكراسى فرا رسيد (6)
يادگار زندان
بلخى بزرگ در مدتى كه در زندان به سر برد هيچ گونه تماسى با خارج از محيط زندان نداشت و به طور كلى از طرف رژيم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخى موارد با افراد خانواده اش تماسهايى داشتند. انيس و مونس بلخى فقط يك جلد ((قرآن (( بود و بس . وى در اين مدت بالاترين بهره را از كلام خدا گرفت تا جايى كه خود مى گويد:
1700مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آيات آن توجه مى كردم در حدى كه هر بار مى خواندم تفسير نوى به دست مى آوردم. آنگاه فهميدم ((كه كلام الهى عين ذات او بى نهايت است ))
گويى علامه بلخى از هر آيه 1700 مفهوم و معنا درك كرده كه خود بسى جاى تاءمل و تفكر است .(7)
بعلاوه 75 هزار اشعار حماسى ، سياسى ، اخلاقى ، عرفانى و... از چكامه هاى زندان وى است كه برخى از آن اشعار تحت (( ديوان بلخى )) و جزوات ديگر به چاپ رسيده است .
چكامه حماسي
بيا بيا كه وطن خون نگار، آمده باز
هزار صاعقه مشرب بسوار آمده باز
ز خيل لاله و خان دشت و دامن ميهن
زمردين شده و گلعذار آمده باز
نسيم عطر بهارى ، وحد به پرده گل
به نغمه ، بلبل زار و فكار آمده باز
بيا كه مرگ و تباهى نثار خصم كنيم
نگون كه خيل تتار و تزار آمده باز
بيا بيا كه فلك باز رام قدرت ماست
بيا كه فصل بهار و شكار آمده باز
عجب لطافتى ريزد زبرگ و بار گل
به رقص و عشوه و بازى هزار آمده باز
زهر سو، لاله و، لادن زهر سو نرگس مست
چه لشكران به شبيخون خار آمده باز
نگر قامت شب بر شكسته رايت صبح
ظفر نمون شده و بر قرار آمده باز
عجب حيات نوينى پس از هزاره دو
كنون به مقدم ليل و نهار آمده باز
بيا كه سلطنت آفتاب رخشان را
فرا كنيم كه مرگ غبار آمده باز
بيا كه مردى و نامردى را به صحنه جنگ
زهر زمان محك نو عيار آمده باز